جوانه 9
در كوچه هاي بي بن بست سرگردانم
و دلم بهانه كوچه اي را مي گيرد
كه دو بن بست داشته باشد
از دو سوي و راه گريزيش
نه
_
با چراغي كه نه روشن
به جستجوي نور مي روم
94 / مرثيه جويبار
در راهي نه كوتاه
بلكه باريك و تاريك
در من عقده ايست
عقده شتافتن
و نيافتن
و دوباره شتافتن
اين عقده را در من توان فرونشستن نيست
چون كوه
كوهي كه از دل سياهي
به عزم رزم با شعله ي رنجور فانوسم
مي رويد
_
غزلهاي ناتمام را تمام كرده ام
بر پايه اين تمام شده ها
سنگ بناي غزلهاي ناتمام آينده را مي نهم
با وسواسي عجولانه به جنگ سپيدي كاغذ رفته ام
و از شكست خود مرعوبم
نكند نكته اي نگفته بماند
كه مي ماند
_
من به كوچه ها معتادم
و خيابان ها
و رفت و آمد آدمها
و گيجي نگاه منجمدشان
كوچه گردي شبانه را نمي تواند ” من خالي ”
پر كند
_
من به قناري ها معتادم
با پرهاي نرمشان
و آواز گرمشان
اما آواز رها شده از قفس قناري ها
مرا از زندان شكنجه
نمي رهاند
_
من به شب معتادم
و روز
و چراغهاي نفت سوز
و شكايت از نبود چراغ نفتي در خانه
تا در رؤياي كيف آلود فضاي نفتي دود و دمه
خفه شوم
_
من گل بي بهار خويشم
كه با هيچ سرودي شكوفا نمي شود
نه به بهار و
نه به تابستان
ارديبهشت 50
سلام.وبسایت خیلی خوب و جامعی
دارید.ممنون
ما در زمینه درب های ضد سرقت و ضد حریق فعالیت
می کنیم.خوشحال میشوم از وبسایت ما دیدن کنید
بسیار خوب به سایت شما سر می زنم