جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

شعری از مارگوت بيكل :

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 1, 2021

در راه ديروز به فردا زير درختي فرود مي آيم در سايه اش براي لحظه اي كوتاه از زندگي ام انديشه كنان به راه خويش انديشه كنان به مقصد خويش انديشه كنان به راهي كه پس پشت نهاده ام انديشه كنان به تمامي آنچه كه در حاشيه راه رسته است آنچه شايسته ي تحسين است نه بايسته ي تاراج شدن آنچه شايسته ي عشق ورزيدن است نه بايسته ي كج انديشي آنچه شايسته ي بجاي ماندن در خاطره است نه بايسته ي بسرقت بردن *** زير درخت زندگي ام فرود مي آيم در سايه اش براي لحظه اي از...

مطلب کامل

در راه ديروز به فردا (*)

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 1, 2021

در راه ديروز به فردا لحظه اي درنگ مي كنم زير سايه ي ابري مي ايستم در ايستادن قدم مي زنم و به گاه قدم زدن مي ايستم براي اينكه ترا ببينم براي اينكه مرا ببيني براي كاشتن گل نرگس بر گلداني كه بي گل مانده براي بوئيدن گل محمدي به سفال گلداني كه هنوز نديده ام براي اينكه لبخند به لبت بگذارم براي اينكه مرا بخنداني براي اينكه بخندانمت براي اينكه با تو بگويم براي اينكه از تو بشنوم  *** در راه ديروز به فردا امروز را خط مي زنم فاصله ها را دو پله يكي طي مي كنم به بالا و پائين تا مگر پله اي دو باره به بالا يا پائين  *** در راه ديروز به فردا سعي مي كنم ترا از خودت جدا كنم نمي توانم پس خودم را از خودم جدا مي كنم  *** در ره ديروز به فردا بهار مي رسد از راه و باران مي بارد براي اينكه كنار راهم گل اطلسي برويد *** در راه ديروز به فردا هزار تخته سنگ خدا بر سر راهم قرار مي دهد براي اينكه مرا امتحان كند آبي را خاكستري مي كند خاكستري را سياه سياه را تهي و تهي را سفيد  *** در راه ديروز به فردا به آب چشمه ساري ساكن خيره مي شوم به قدري آرام است كه نقش خودم را مي بينم بي هيچ حاشيه اي فقط چشمه اي ست و چشمي لبريز از حديثي نا منتظر ” در راه ديروز به فردا” *** در راه ديروز به فردا تلاش مي كنم كه سايه ابري شوم براي تو سايه درختي … زلالي چشمه ساری … سپيدي آسماني … در راه ديروز به فردا 21/6/1385  (*) پانویس : سطر اول شعر فوق از مارگوت بیکل است...

مطلب کامل

وا گویه هایی در سیاهی شب

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 1, 2021

 << یک >> گاهی برای دوباره دیدنت ماهی دو ماهی سه ماهی چهار ماهی رنگی را بر برکه ای به تماشا می نشینم یا مرور می کنم بر کتاب حدیث ماهی گیر و دیو نمی دانم کسی آن را خوانده است؟ *** درختی را دیدم امروز که نوجوانی نقش قلبی را برساقه اش …… با چاقو  ….. و ساقه درخت خشکیده بود *** مگذار گلدان چینی ترک بردارد يا ترک بخورد تو شاید ندیده باشی اما من هزار گلدان چینی را دیده ام ترک خورده شکسته شده ریخته زیر پای رهروانی که یکی شان هم خودم بوده ام *** زندگی مان گلدان چینی را می ماند که توان ترک خوردن دارد و دوستی مان هم توان ترک برداشتن << دو >>  آینه کار خودش را می کند مرا و ترا نشان می دهد برای اینکه من و تو اثبات کنیم حضور آینه را *** مجنون صدا می زند لیلی لیلی صدا می زند مجنون صدای لیلی در کوه پیچید صدای مجنون در آب چشمه فرو مي شود ***  از هميشه تنگ دل ترم قول می دهم نباشم می شوم اما و دوباره دل تنگ می شوم از قولی که داده ام و نتوانسته ام تو اما قولی نمی دهی قول ندادن تو و دلتنگی من دو روی یک سکه است که ديشب بر آسمان پرتابش کرده ام امشب هنوز نیفتاده است << سه >>  با کودک درونم خلوت می کنم به خلوت درونم که می روم کودک می شوم *** به باور درونم چون رجوع می کنم به این بار می رسم که هنوز هیچکس حتی تو باورم نکرده  ***  تلاش می کنم تا زنده باشم که عشق بو رزم به دوست داشتن بنشينم هر چه را تو آفريده ای این همه  سنگ را چرا بر سر راهم قرار می دهی << چهار >>  چه انتظاری داری از باد؟ جز اینکه شعله فانوست را بمیراند ….. چه انتظاری داري از سنگ؟ جز اینکه پیش پایت قرار گیرد و در غلطاندت ….. چه انتظاری داری از عشق؟ جز اینکه در اوج خونسردی خاکسترت کند ….. چه انتظاری داری از انتظار؟ *** آسمان از قندیل ستاره تهی شده و هزار دستان مثل همیشه خاموش است << پنج >> در راه دیروز به فردا خدا هزار قلوه سنگ بر سر راهم قرار می دهد برای اینکه مرا امتحان کند من هم هزار لبخند  بر لب تو برای اینکه امتحانت کنم برای اینکه بدانم سیاهی شب تا کجا می تواند ادامه داشته باشد...

مطلب کامل

بود یا نبود

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 1, 2021

بود یا نبود باید هست یا نیست باید گفت یا نگفت نیامده آمد * آبی است و سرخ بنفش است همچون بنفشه ای که دامنه کوهی روئیده لبخندی است بر چهره ای همیشه گریان و اقیانوسی کویر * نمی ترسم و می ترسم نمی بینم و می بینم می شنوم و نمی شنوم شب رفته بامداد غریبی است * می خواهم و نمی خواهم می رقصم . نمی رقصم نوای ساز دلنواز نیست از شما نه ازخودم می پرسم کجای جهان بزرگم که هنوز بچه کوچکی هستم...

مطلب کامل

حلول ماه

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 1, 2021

ماه تازه حلول کرده بر هلال ماه نو شده می نشینم به هلالی ماه تکیه می زنم تا حضور ستاره ها را ببینم تا عبور شهاب ها را نظاره کنم تا خوابیدن سیاهچال ها را مرور کنم *** در دور ترین فاصله  خدا را می بینم که حلول ماه نو را به جشن نشسته برایش دست تکان می دهم برایم دست تکان می دهد *** دلم برای زمین تنگ می شود به زمین بر می گردم دلم از عشق لبریز است از نفرت تهی کنار پنجره می روم پیچکی پیدا می شود چنگ بر آن می زنم و به بالا می روم به ماه می رسم که تازه حلول کرده و تابناک دوباره بر گودی صمیمی اش لختی می نشینم برمیخیزم ستاره ها را ورق می زنم برای پیدا کردن ” ستاره ی دوست داشتن “ *** شب سر تمام شدن دارد ستاره ها همه رو به خاموشی گذاشته اند شهاب ها هم سیاهچال ها هم … خودم را دارم گم می کنم نمی دانم ستاره ام شهاب یا سیاهچال فریاد می زنم ” من کیستم ؟ “ کسی جوابم را نمی دهد شامگاه دوم مهر...

مطلب کامل

حسرت

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 1, 2021

رد جاروی رفتگر پیر شهر بر صبح خاکی کوچه نشست و جای پای رهروان دی شبه را شست * موجی به برکه را ماننده گم گم شدند یاران من یارای ماندنم دیگر نیست زیستنم حتی نه برکه ام نه بادنه رفته ام نه بجا می...

مطلب کامل