دريچه
ميان انسان و مرگ دريچه اي فاصله است و دستهاي لرزان كه معيار پهناي اين دريچه اند آنسوي دريچه نه پرتگاهي كه فرازگاهي است كه با چنگ و دندان از آن برخواهي شد هرگز كسي آنسوي دريچه را نديده است نيز آناني كه با چنگ و دندان بسيار كوشيده اند _ تو ميرا هستي اما تا بمرگ نيازمند نباشي بسوي تو نخواهد آمد دريچه بخودي خود گشوده نمي شود كسي آنسو نيست كه بگشايدش دريچه بدست تو باز مي شود و بدينگونه مرگ آغاز مي شود _ ما را وقتي حال گريستن نيست مي خنديم چون حوصلة نشستن نيست راه مي رويم تا فرصت مردن نيست زندگي مي كنيم و ترسو تر -آبرومندانه تر بگويم – محافظه كارتر از آنيم كه مرگ را دوست داشته باشيم ارديبهشت...
مطلب کامل