تشريح
براي منوچهر آتشي 1 عشق مورب است نفرت افقي زندگي عمودي برآيند نفرت و زندگي عشق است 2 عشق يعني همين شب دوستش بدار فردا فراموشش كن *** عشق يعني همين شمع را روشن كن سپيده كه سر زد خاموشش كن *** زندگي يعني همين كه شعله اي پشت سرت آويزان كني تا سايه ات بر ديوار بنشيند و به سايه ات به ديوار بخندي و اخم كني و دوباره بخندي و بعد به هق هق بنشيني به قدري كه فروكش كني زندگي يعني همين عشق يعني همين 3 خاكستري به جا مانده از عشق هاي ملتهب چرخه دنيا را بر اين نمط رقم زده اند شب سراسر چراغست و روز به تاريكي مي زند دل به تنهايي و لرزش به دست دست و دل از آن سبب مي لرزد كه نه آفتاب روبه روست نه شب پشت سر ميان آسمان و زمين و ماه و خورشيد و تپه و دريا غريب افتاده ام وقتي كه آسمان دل اين همه تاريك است بهار سبز نگاه تو كمك نمي كند كاش كال خورشيد هسته واشكند 4 پسرم قلكت را بشكن كه شام آخرم بشود در عوض خودم به جاي تو زباله را به زباله دان مي اندازم *** پسرم – زبانم لال – خاكروبه دلم از زباله پر شده نوبت كيست؟ خودم اول آغاز مي كنم *** پسرم قلكت را بشكن يواش و آهسته صداي شكستن را –هرگز – دوست نداشته ام 5 ” عين ” عشق عاق شده ” شين ” عشق شمر ” قاف ” عشق قلاده و قفس *** از عشق به جز نامرادي چيزي نمانده است ” عين ” عشق عسرت ” شين ” شوربختي ” قاف ” قبرستان *** عشق تكه پاره شده چيزي از آن به جا نمانده هر حرفش به و جودي ديگر بدل شده ” عين ” عزرائيل ” شين ” شام آخر ” قاف ” قبول پلشتي قرباني قاتل ” عين ” عاقبت است ” شين ” شكسته شدن ” قاف ” قيامت قاصدي با خبري دهشت بار از جهاني ناشناخته مهرماه 79...
مطلب کامل