جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

با خودم هستم ( چهار )

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 19, 2016

چقدر و چند بار زباله دان دنيا را براي يافتن سكه اي ورق مي زني با تو نيستم با خودم هستم *** زباله سطح شهر را پوشانده و از پس هر غروب توئي كه مثل مني -اشرف مخلوقات – براي يافتن سكه اي درياي زباله را شنا مي كني با تو نيستم با خودم هستم *** زباله زباله است سكه سكه ما سكه را زباله مي كنيم تو سعي داري زباله را به سكه مبدل كني با تو نيستم با خودم هستم *** و حالا كه شب تمام مي شود مثل اينكه ماشين زيرت گرفته باشد له له مي زني براي يك ثانيه زنده بودن با تو نيستم با خودم...

مطلب کامل

با خودم هستم ( سه )

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 19, 2016

http://www.javadsharifian.com/wp-content/uploads/2016/07/StarsInLove20.mp3 زلزله رودبار و لار و بيرجند و طبس و خرابي هايشان را هرگز نديده اي و باز مي انديشي كه حصاري محكم در مقابل زلزله، دور خانه ات و بستگان و آينده ات كشيده اي درست مثل تخت جمشيد قبل از خراب شدن با تو نيستم با خودم هستم *** شرح و تصوير سيل هاي سهمگين چين و ماچين در روزنامه ها و اجساد باد كرده قربانيان را از ياد برده اي حالا كه صاحب ويلائي بزرگ تر از هزار متري فكر مي كني كه آسمان هميشه به همين رنگ است اما اگر بشود رنگ ديوار خانه و شكل چلچراغ آويزان از سقف و نقوش زيباي قالي زير پايت را بخاطر بسپار با تو نيستم با خودم هستم *** چقدر و چند بار بايد خورشيد سر بر آورد و بجوشد و سر رود و فروكش كند تا تو از اين ندانستن بيرون آئي كه هميشه آسمان بهمين رنگ نيست براي تو شايد باشد اما براي كودكان دوست داشتني ات چه فكرمي كني؟ خدا زمين را و آسمانها را در يك هفته خلق كرد تو تنها ده سال بعد را قاطعانه بينديش تا چه پيش خواهد آمد با تو نيستم با خودم هستم *** اي دوست بروز زلزله ناممكن نيست سنگ بناي خانه ات را به شكلي بگذار “كه از باد و باران نيابد گزند” با تو نيستم با خودم هستم...

مطلب کامل

با خودم هستم ( دو )

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 19, 2016

سبكبال مثل پروانه مي پري 206 و خال بالت آسمان روبرو را تاريك مي كند با تو نيستم با خودم هستم *** بگونه اي نامت را بر زبان مي آورند كه عاشق خودت مي شوي بگونه اي به پرخاش بر مي خيزند كه از خودت بدت مي آيد بگونه اي غريب افتاده آسمان كه دنبال گوري كهنه مي گردي با تو نيستم با خودم هستم *** غرق مي شدي در عرق كنار خيابان و زير آسمان آتش گذاشتند غرق شوي تا پس از غرق شدنت دستت را بگيرند و هميشه براي خواب هميشگي ات لالائي بگويند با تو نيستم با خودم...

مطلب کامل

با خودم هستم ( يك )

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 19, 2016

http://www.javadsharifian.com/wp-content/uploads/2016/07/StarsInLove19.mp3 با بلمي بافته از رويا به دنبال كدام درياي بي كوسه اي بگو دوباره بگو بدنبال كدام سرابي كدام آسمان آبي كدام شنزار بي خار و خس كدام وادي بي عسس با تو نيستم با خودم هستم *** كدام جهنم در روبروست كدام بهشت گمشده را پشت سر گذاشته اي كدامشان را بيشتر دوست داري.. عشق؟ نفرت؟ غرور؟ تعصب؟ با تو نيستم با خودم هستم *** نمي دانم كجاي جهاني اگر مي دانستم پيدايت مي كردم و عاشقانه ترين شعري را كه عاشق ترين انسان سروده بود آويزه گوشت مي گردم پشت سكوت نگاهت خورشيد را نقاشي مي كردم روبروي پنجره ام صداي تو را با تو نيستم با خودم...

مطلب کامل

شبي لبريز از شيشه هاي معرق

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 19, 2016

ما مي مانيم دو كبوتر بي درخت يا دو درخت بي كبوتر *** ما مي مانيم دو ستاره عاشق در اعماق كهكشان ما مي مي ريم تا دوباره مانند شمعي به گوشه سقاخانه اي قديمي *** هميشه از شروع عشق در وحشتم اما باز به پنجاه سالگي خيال عاشق شدن دارم هر كه باشد به هر كجا و به هر صورتي كه عشق آبروي جهان است *** چه قدر از ياد رفتني است كاش به خاطر مي آوردم كدام خاطره منجمد شده مرا به اين وادي مي كشاند نمي دانم كه با بارش باران بهاري بود يا در حضور نسيم و بوسه شبنم به برگ انار ….. كاش مثل دفتر تلفن هر هفته خاطراتم گم مي شد حتي خودم *** ميان كاش و هميشه ببين چه بوي عفونتي با حضور من زمين را دربرگرفته پنجره را باز كن بازتر مثل اينكه هنوز باران مي بارد و باز ببين كه چگونه باران به صفحه كاغذ باريده و صفحه سفيد سياه شده كاغذ پيش از آن كه پيش از آن كه حروف آخر حرفي نگفته را به نقطه بنشيند در شبي لبريز از شيشه هاي معرق در كنار تقارن تاريخ دنبال نامت مي گردد *** پس از عبور از تقارن تاريخ فردا ما مي مانيم دو كبوتر بي درخت يا دو درخت بي كبوتر اما تشنه يك لبخند...

مطلب کامل

حركتي ميان دو نقطه

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 19, 2016

– براي هستي – http://www.javadsharifian.com/wp-content/uploads/2016/07/StarsInLove17.mp3 مجمري از طلا بر رف و ستاره هاي منگوله دوزي شده آويزان از سقف حجمي خالي لبريز از تواتر هجوم بهار و پائيز *** كودكي كه كودك نبود مشق شبي را كه مشق شب نبود و درس هندسه را كه درس هندسه نبود به نوشتن آغاز كرد بر دفتري بياباني با قلمي نامرئي دو نقطه رسم كرد *** هنوز از شروع شب زمان درازي نگذشته دقيق باش و ببين ميان آن دو نقطه چيزي با سرخوردگي سر مي خورد نقطه پايان در تدارك تكرار است تا بشود نقطه آغازي براي سرخوردني ديگر براي چيزي تا رسيدن به نقطه پاياني ديگر اين بار اما سر مي خورد نه با سرخوردگي انگار پله اي رو به بالا فرا رويش قرار داده اند نقطه پايان باز آغاز حركت ديگري ست به سوي نقطه اي ديگر و باز …. *** كنار هجوم مداوم بهار و پاييز كاشي خانه به شكل آسماني پر از ستاره و به زاويه اي از دسترس به دور سيني مسي گداخته به گوشه اي افتاده به رنگ خورشيد شهريور...

مطلب کامل