سوگ سياوشان
نامش هوشنگ است شهرتش گلشيري نام ديگرش احمد است شهرتش شاملو الف بامداد هم مي خوانندش مستطيل اول ميز كار هوشنگ است مستطيل بعدي منزل احمد *** زمين گر گرفته سياوشان ابراهيم وار به سادگي از آتش عبور مي كنند مرداد...
مطلب کاملنامش هوشنگ است شهرتش گلشيري نام ديگرش احمد است شهرتش شاملو الف بامداد هم مي خوانندش مستطيل اول ميز كار هوشنگ است مستطيل بعدي منزل احمد *** زمين گر گرفته سياوشان ابراهيم وار به سادگي از آتش عبور مي كنند مرداد...
مطلب کاملبراي احمد و هوشنگ مژه خيس راه نگاهم را گرفت به خيل عاشقان دير رسيدم اگر نرسم خوب نيست ديرتر اگر برسم حتي خوب است براي رسيدن و ديدن مرواريدهاي صدف يافته راه را گم كرده بودم دريا يعني ماهي دريا يعني مرواريد دريا يعني صدف كه مرواريدهايش را براي هميشه حفظ مي كند طاهر آباد كرج درياست زخم هزار خاطره بر دوشم خنجر خرداد و مرگ به مرداد عمود خورشيد بر سرم مژه خيس است و راه رود شده از اشك و مي دانم ” مثل هميشه ” به سيل عاشقان دير مي...
مطلب کاملبراي احمد شاملو و هوشنگ گلشيري هنوز حساب ميز را نپرداخته ام شماره ميز از هزار بالا مي زند شماره ميز را از پيش رقم زده اند هزار و سيصد و هفتاد و نه تامل كنيد راه بدهيد تا شاعر ” لباس نو بپوشد ” بايد به دوستان برسد به نصرت و هوشنگ و با پاي قطع شده دوباره بگويد از اين كسالت مزمن خسته ام از اين عفونت از اين نفرت از اين سال سال بد سال باد سال اشك سال شك سال كبيسه *** تقويم را از روبه رويش برداريد صندلي چرخدارش را رو به روي افق بگذاريد از خرداد تا مرداد چه قدر عشق كشته شد چند پرنده چند شاعر چند قصه نويس بايد بميرد تا سال كبيسه به آخر رسد *** ريشه در استخوانم دارد ترانه هاي كوچك غربت پيش از آن كه بميرم هزار مرگ را گريسته ام وارطان مرتضي خسرو صداي افتادن و زخمي شدن هر سيب از بهشت مرا راند دنبال سيب سرخم مي گردم راستي سيب سرخم كجاست؟ *** با پاي بريده پريدم پرش آسان نبود پشت كرد به من آسمان كودكي شدم در اعماق به قدري عاشق بودم كه دنبال تابوت خودم افتادم و هنوز نمي دانم چه كسي براي نبودنم سينه چاك مي دهد *** صندلي چرخدار دنبال صاحبش مي گشت عاشقان سوگوار سربي كلمات سياهش را به سر كشيده بودند يك روز با پاي خسته آمده بود از آئينه اي كه گرد نفرت داشت به جادوي كلام آئينه اي آفريد كه غايت عشق بود پس آن گاه خطي بر آسمان عشق كشيد و نهان شد *** آزادي يعني اين پرنده هاي محبوس از قفس گريخته اند احمد و هوشنگ براي ما اما حسرتي به جا مانده كاش دنياي تازه شان را مي ديديم *** ابراهيم وار پا به آتش گذاشتند گلستان شد براي همين رداي سياه را از سر بر مي داريم...
مطلب کاملبراي هوشنگ گلشيري و نصرت حماني و با آرزوي سلامتي براي احمد شاملو (***) نه شاعرم نه شعر شناس فقط دوستدار شعر و قصه و تاريخ دان آن قدر كه بدانم امروز هشتم تيرماه سال يك هزار و سيصد و هفتاد و نه است و از مراسم بزرگداشت نصرت حماني در دفتر كارنامه به آدرس كوچه شهيد عارف اديب خيابان كريم خان زند نرسيده به ميدان هفت تير مي آيم بنابراين شاعرانه هم نمي نويسم نقل خاطره است و قصد غالب ياد نصرت هر چه بود حرف و حديث او بود مثلا كسي او را بالا برد آن قدر كه خيال كني مي خواهد به طاق بكوبدش يا كسي ديگر در اعماقش برد و دست آخر منشي زاده بود كه حرف خوبي زد و ما دست زديم دست زدني آن قدر آرام كه خواب هوشنگ را كه خواب نصرت را كه خواب پس فرداي احمد را (***) بر هم نزند *** فلاح از نصرت گفت كه فاصله گذاري را بدعت كرد سيروس فاصله ها را به تصوير كشيد ” بايد در پلاك شماره 36 كوچه عارف اديب بودي و مي ديدي چه كرد ” منوچهر حرف دلش را زد و سيمين مثل هميشه با لحن صادقانه اش شعري از نصرت خواند و من كه نه شاعرم نه شعرشناس فقط دوستدار شعر سرپا ايستاده بودم براي شنيدن تا به ابد سرپا مي ايستيم براي احترام گذاشتن به: نصرت و احمد مهدي و منوچهر فروغ و سيمين نيما و محمد علي … … و هوشنگ … شاعري كه قصه نويس شد شاعر نيستم كه شاعرانه بگويم قصد غالب ياد نصرت است مضراب هر كلام از مهدي و فروغ و قافيه هر هق هق هوشنگ ماه كه هنوز در نيامده بود به تك تك تان گفته بودم كه نه شاعرم نه شعر شناس تو چرا به آخر شب به قافيه گير مي دهي *** و حرف آخر اينكه پيش از آن كه ماشه ماه تير را بچكانند تقويم را به عقب ورق مي زنم و بعد به آخر سال و دست آخر من كه نه شاعرم نه شعرشناس فقط دوستدار شعر و قصه ام به عاريه از قول احمد مي گويم : ” سال بد سال باد سال اشك سال شك سال غيبت نصرت سال هجرت هوشنگ سال محاق بامداد (***) سال كبيسه ” 1379/4/8 (***) در تاريخ سرودن اين قطعه زنده ياد احمد شاملو در بيمارستان بستري بود. بعدا دو سطر به شعر اضافه شده است....
مطلب کامل– براي هوشنگ گلشيري – ساعتي نمي شود كه مادي هاي كوچه هاي اصفهان را بي تو مرور كرده ام اصفهان به نهر ” مادي ” مي گويند *** آن قدر به سيري دل نديدمت كه براي هميشه وعده به نديدن دادي اصفهان به نهر ” مادي ” مي گويند من تو را چه نام بگذارم؟ چند بار كنار مادي لغزيدي ولي نيفتادي؟ *** سيگار پشت سيگار به اعتراض كسي گفت خفه مي شويم بعد از پكي به سيگار با دستي فشرده به پيشاني گفتي اين اشتياق مرا كشت *** معصوم هشتم فرزانه روي زمين اشك مي ريزد آن قدر آرام كه خوابت را به هم نزند *** در نبودنت زودتر از همه به امام زاده طاهر آمديم در نبودنت چه دير، دير، دير، ديرتر آن قدر كه به بيمارستان منجر شد و به تابوت و تا بود و بود و هميشه و ” مثل هميشه ” دلم تنگ است *** سه بار به افق امام زاده طاهر خيره شدم چيزي به چشم نيامد بار چهارم خدا را ياد كردم سايه اي زمين را پوشاند ابر نبود فرشته بود پرسيدم: _ چرا ديگر نيست؟ گفت: _ ” خورشيد كلاه ” كتاب خانه هاي اين شهر هميشه زنده است....
مطلب کاملبراي هوشنگ گلشيري ، احمد شاملو و … هميشه مثل هميشه است بوف كور سلام به خورشيد مي دهد سرود نازلي آيه اي زميني است *** گلشيري يعني هوشنگ شاملو يعني احمد هدايت يعني صادق مخملباف يعني محسن و من كه شعرهاي گمشده ام را به ياد مي آورم ورد گونه به تكرار مي نشينم و دلم مي خواهد مربعي بسازم با چهار ضلع و چهار گوشه صادق هوشنگ احمد محسن مربع امشبم ستاره پنج پري بشود بهتر است فروغ بال پنجم ستاره امشب مي شود كه هوشنگ را از ستاره بالاتر برد...
مطلب کامل