جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

یک رباعی

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

آمد به هوای دیدن گل ، باران پاییـــز ، برای دیدن گلبـــاران لبخند تو چون غنچه و بغضت چون ابر سخت است بجــای دیدن کل ، باران

مطلب کامل

قدمی برای عشق

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

– تقدیم به مهرداد ناظمی گرامی ، به بهانه زاد روزش ( 26 مهر ) – در نظر گاهم… مورچه کوچکترین است خدا بزرگترین *** نه خدا نه مورچه خط قرمزی نیافریده اند خطوط قرمز را خودکامگان بر صفحه کوچک زیستنمان خط کشی می کنند *** مورچه ها جشن تولد ندارند خدا نیز هم میان تولد و مرگ فاصله کوتاهی است تا قدمی برای عشق برداری *** اگر عشق تنفس کوتاهی میان بودن و نبودن است بگذار در رگهایم مثل رودخانه ای جاری شود *** گهواره برای آرام کردن کودک است گاهواره برای میانسالی که گاهنامه زندگیت را مرور کنی که دریابی سرشار از عشق بوده یا تفرت *** در نظر گاهم مورچه کوچکترین است خدا بزرگترین *** از جنگی که درد و دود و دروغ به جا می گذارد خسته ام در آرزوی بودن مورچه ای هستم که بار سنگین کوچکی در پشتش دارد می رود و نمی ایستد و هیچگاه جشن تولد نداشته است …. در آرزوی بودن پروانه ای هستم که صبحدم به دنیا می آید و شب پیش از شنیدن اخبار فاجعه وار می میرد *** نمی خواستم ملولت کنم بغض را از لبت بردار و کینه از اهریمن را به جای امنی بگذار کمی بخند وقتی می خندی خنده ات جویباری زلال می شود وقتی که گریه می کنی سیلی که به زندگیم سیلی می زند … با تو نیستم با خودم هستم 24/7/91 ، همزمان با زاد روز...

مطلب کامل

گوسفندها ، عیدتان مبارک

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

برای اینکه بخوابم گوسفند ها را نمی توانم بشمارم همه را سر بریده اند … *** با دانه دانه ی دردههایم ستاره می سازم تا بر آسمان تاریک شبم بیاویزم تا بخوابم مگر خواب ستاره ها را ببینم *** تردیدهایم را هم بالشی می کنم شاید حقیقتی بخوابم بیاید *** دیروز گله ی گوسفندان را به چرا بردند که فربه شوند امروز هم به قربانگاه عید سعید قربان است *** گوسفندی دیگر نبست شعرم را به بال پرنده ای می آویزم ….. پرنده را دانه ندهید بالهایش را هم قیچی نکنید 5-...

مطلب کامل

نازنین

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

– برای غلامرضا محمد پور – نازنین ،… روزگار غریبی است گورکنان غنی تر می شوند مردم فقیر تر *** نازنین ، دستهایم از زخم عشق پر است درونم از درد سنگین *** نازنین ، نه پرگارها و نه پرکارها مرکز زمین خدا را موریانه ها رقم می زنند *** نازنین ، سوگوار دوستان رفته ام ( * ) بجای اینکه رنگی باشم سیاه و سفبد می تپم *** نازنین ، دلی بی درد نیست کتابی بی نوشته بیش از این نمی گویم و نمی رنجانمت ( به یاد دوست و همشهری نازنینم غلامرضا محمد پور، که امروز خبر رفتنش را شنیدم )...

مطلب کامل

گرهی در خویش

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

از بال شب پره آویزان می شوم تا آسمان پُر آفتاب یا پَرِ آفتاب بر آسمان را… نارنجی تر ببینم *** برای خاطره ای کوتاه و دور می نویسم وقتی که تازه کهکشان شیری شکل می گرفت و اولین دندان شیریم جوانه می زد *** هنوز صبح نیامده شبی دیگر آغاز می شود آسمان آبی هم مثل همیشه سیاه *** حس گناه می کنم وقتی که بی گناهی بر طناب دار آویزان است و من که توان هیچ کاری ندارم تنها در خودم گره می خورم *** برای هیچکس نمی نویسم برای تو هم حتی فقط برای پرنده کوچکت که دانه بر می چیند مگر عقابی شود نه برای صید قمریان رنگی کوچک که آسمان بزرگ آبی را با بالهایش شکار کند *** گریستن آسان است گریز از دوست داشتن سخت تر *** بگذاریدم چون شبی دیگر به بال شب پره ای آویزان شوم که دیوارها مجال پروازش نمی دهند...

مطلب کامل

سر کوه بلند … ***

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

– برای همسرم به بهانه سالگرد تولدش. که دوبیتی و شعر کلاسیک را ، بر شعر نو ترجیح می دهد – سر کوه بُلن نی می زنم من ( * )… که اسب خسته را پی می زنم من هنوز از آذرم مانده دو دانگی که لب بر ساغر دی می زنم من *** سر کوه بلند آب است و آتش دلی خوشحال و احساسی پر از خش به ابر آوبختم در سایه باد به باد آوبختم چون سایه دلکش *** سر کوه بلند آمد سواری به دستش ساقه ای و خشکباری نه خشکی ماند در دستش نه سافه که اسبش تشنه شد در جویباری *** سر کوه بلند آمد سواری به دستش لاله در دل لاله زاری امید و صبح را همراه خود داشت به امیدی مگر امیدواری *** سر کوه بلند از درد سیرم جوانم گر چه از اندوه پیرم (*) برای انتقام از ظلم دنیا نمی خواهم به آسانی بمیرم *** سر کوه بلند افتاده ام من کمی پیچیده اما ساده ام من طناب دار را بردار از او به من بگذار که … آماده ام من *** سر کوه بلند افتاده ام من غریب و دردمند افتاده ام من تنم زخمی دلم پرسوز اما دلی را دلپسند افتاده ام من *** سر کوه بلند این ناله از چیست نمی دانی خدا هم هست و هم نبست به گاه مهر همراهت خدا هست بگاه کینه ، شیطان ، پس خدا کبست ؟ *** (( سر کوه بلند افتاد مهتاب به ابر کوچکی دل داد مهناب ولی خورشید وقتی سر برآورد پرید و مرد و رفت از یاد مهتاب )) *** سر کوه بلند اشکی و آهی نه مهتابی ، نه خورشیدی، نه ماهی نه « نسرینی » میان باغ خندان نه در آوار دیواری « پناهی » *** سر کوه بلند افتاده برفی از انکه گفته ام جا مانده حرفی زمین از فقر لبریز است برخیز صبویی آب ، یا دستی به ظرفی *** سر کوه بلند این قصه باقی است حدیث مبهمی در چار طاقی است ببار ای ابر تا دشمن نبارد شب تاریک را محمل اجاقی است 14-8-91 ( * ) به گویش نهاوندی ، و شاید در دیگر شهرها نیز ، واژه بلند « بلند» کوتاه تر شده و « بُلَن » گفته می شود . دوبیتی اول و یک مصرع دیگر ، سروده 20 سال پیش، ولی بقیه سروده جدید هستند. *** ) با الهام از چند دوبیتی بی نظیر از اخوان...

مطلب کامل