جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

منظومه ی از “ش” تا “ب” < قسمت سوم >

نوشته شده توسط به تاریخ آگوست 3, 2016

…… شب حدیثی است بسی گستاخانه… بوده ام شاهد من خیل زنانی را که شیشه ی باکره گی شان در دست شب پی ” روزی ” خود می رفتند در قفاشان عابرین گرسنه و سنگ انداز پس از آن در سپیده دم شرم آگین عابرین کف پاهان خونین *** گفتم و گفتم و گفتم بسیار تو بگو سایه لختی تو بگو تو چرا ساکت و آرامی ؟ روی در روی تو دارم لب نمی جنبانی یا گمان می ای سایه سیاهی چون نتوان از تو شنیدن سخنی چه خیالی باطل ***حالیا ای دوست ای غایت دلسردی ای که در ظلمت شب پنهانی تو نمی دانی که چه فردائی در رویاروست پرده ی تیره ی شب بین تو و فردایت شده حایل پاره اش کن زود *** من ، که در فریادم ” فردا ” هست لیک ” فردایم ” در فردا نیست خویشتن نیز نمی دانم دانم که تو هم هیچ نمی دانی چون من لیکن ای پر زدن شب پره هائی که نمی بینمشان در شب – بی هوده و بی مقصود – لیکن این خاموشی ممتد این هذیان آور تب می تواند به تو بنماید فردا را مقداری تو که می بینی : ” کرم خاکی در عمق شب می لولد ” آدمیزاده با کبر و غرور ” گام برمی دارد ” و شب این را می ترساند آن را نه *** من به آغاز نمی اندیشم من به انجام می اندیشم من ، به فردا که گلی در گلدان خواهد خشکید و گلی دیگر خواهد روئید تا بخشکد فردائی دیگر دیرگاهی ست که می اندیشم و به این فرداها نیز و به اندیشه ی این فرداها نیز *** من شنیدستم بسیار که شب خوانده ست آواز ولی امشب بی آنکه کلامیش به لب آید می پاید بی که از دورترین دور کسی ما را خواند *** در شبی اینسان تاریک و سیاه که دگر حتی شعله نتواند خود را بنماید – تنها – به کسی که چه بسا نقاشی شبگرد است در چنین رخوت شرم آور آب فواره چه بسا حق دارد کز زمین خاکی بگریزد *** سخن از بود و نبودی است دروغین سخن از گفت و شنودی است دروغین تر سخنی باید گفت ” با که ؟ ” با سایه ” سایه کو ، نیز مگر سایه ” شنیدن یا گفتن را ” می تواند ؟  مهر ماه 1347...

مطلب کامل

هزار تویی از رنج است زیستن ( * )

نوشته شده توسط به تاریخ آگوست 2, 2016

– به بهانه فاجعه زلزله در آذربایجان و با درود به روان پاک جان باختگان-   همه می روند… گاه به سختی گاهی آرام تو اما به یک تکان رفتی از هزاره عشق گریختی من اما هنوز به زنجیرم در هزار توی رنج *** رفته ای اما کاش می دانستی که تا ابد هزار توئی از رنج است زیستن ….. و باز دلم می خواهد بدانم پیشتر از روزنامه و عکاس و زلزله به بال کدام فرشته خوابیده بودی؟ نشانیش را بگو بگو کدام خاطره بیدارت می کند؟ کدام رویا؟ کدام آرزو؟ نمی توانم برآورم اما تمام آرزوهایت را تا گاه رفتن به دوش می کشم باور من ناباوری بود تا ترا دیدم و باور کردم *** شاید خوابیده ای کاش خوابیده باشی اگر خوابیده ای کاش اگر خواب خوبی دیدی بیدارم کنی دیرگاهی است خواب خوبی برای دیدن در بیداری ندیده ام *** آسمان از غبار “شاید” و “اما” و “کاش” و “اگر” پر است نگاه تو هم از آسمان به دور افتاده و پیکرت که چادر زلزله به سر کرده لابه لای روزنامه تا شده تا ورق بخورد بخواب لای روزنامه بخواب هیچ گاه و هرگز از تو دلگیر نبوده و نیستم تا بگویم که امشب تو بودی که غم به دلم نشاندی از آسمان امشب و هر شب دلگیرم که همیشه همین رنگ است 27/5/78 ——— (*) پس از دیدن یک تصویر از زلزله ترکیه ( کودکی با چشمانی بسته زیر آوار)، در یکی از روزنامه های صبح مورخ 27/5/78 تحریر...

مطلب کامل

سفره های سرشار از تهی

نوشته شده توسط به تاریخ آگوست 2, 2016

– در سوگ زلزله ی آذربایجان – -تقدیم به س.ع. – … طعم کلامت بوی زلزله می دهد بوی تنهایی و حقارت بازماندگان فاجعه که به جمع تهی دستان پیوسته اند کنار کاسه های تهی در میان سفره های خالی اما سرشار از فقر *** از خطه ی آذربایجان می آیم: پس از فرو نشستن فاجعه فاجعه ای دیگر در آستان وقوع است فقری دوباره که مرا و مردمم را به فروش کلیه های دوم وا می دارد و قلبی که لخته … لخته… خون … خون… خون … خون دلمه بسته در آن جاری ست *** در آینه روبریت مرا به تماشا بنشین که تصویری کهنه ام با دستهای تهی مانده و آرزوهای به باد رفته *** کودکان کوچک خیابانی را هم ببین کنار برج های بلند که از وقوع زلزله ای سهگمین تر خبر می دهتد...

مطلب کامل

شاعر امروز

نوشته شده توسط به تاریخ آگوست 2, 2016

مثل شاملوی 60 سال پیش… شعر نمی گوید لباس نو نمی پوشد ( * ) ( اشاره به شعر : « شعری که زندگی ست» : از احمد شاملو ) به فکر نان شبش هم نیست – وجوه واریزی مبلغ رایانه در حسابش – موجودیش را متورم کرده – و از اینهمه چاقی و شادی – به وحشت نشسته است – هنوز کسی را پیدا نکرده – به او بگوید – چگونه می شود اینهمه شادی و خوشبختی را – کمی کوچکتر کند ؟ – با کسی نمی گویم – فقط با خودم هستم *** شاعر امروز به جای لباس نو بازمانده های قلب له شده اش را به پشت قامت خسته بسته و روبروی درهای بسته نشسته *** شاعر امروز نه ، شاعر آوار خوردۀ چند روز پیش فقط برای مخاطبش می سراید اگر مخاطبی زیر آوارهای زلزله هنوز زنده مانده باشد *** شاعر امروز خمیده است و ایستاده روبروی گلوله های از پیش آماده برابر تفنگ های سربازانی که تازه به مشق کشتن نشسته اند بر جنازه ی همیشه زنده دیگر اندیشان *** شاعر امروز لباسهایش را با دردهای سی ساله اطو می کند و پنجره ها را از ترس هجوم باد پاییزی می بندد *** شاعر امروز از بلندای آسمانخراشها بلند تر است از زخم کوچکی به دستهای تو کوچکتر و وسوسه ای غیر عشق ندارد *** شاعر امروز دفترش را هم می بندد مخاطبانش را هم و در میان این همه نامرادی و نا مردمی خودش را پشت و رو می کند اگر به ریاضی علاقه اشته باشد و درس هندسه چهار خط را در چهارگوشه کاغذ می کشد که چارپایه ای شود و دایره ای بر آسمان آبی که ریسمانی ندارد طناب دار را بر گلوی بیگناهان همیشه بیاد آر *** شاعر امروز می شوم اگر به طلوع سپیده دم امیدم دهی کاش آسمان سیاهم به سفیدی سپیده دم تو باشد *** سلامم را به ستاره ها آنسوی دریاها بگو نکند ما را برای همیشه فراموش کرده اند 8-6-91...

مطلب کامل

سیاه ، خاکستری ، سفید

نوشته شده توسط به تاریخ آگوست 2, 2016

روزنامه ها از شب می نویسند شب نامه ها از روز حقیقت خورشید… پشت ابرهای خاکستری پنهان است *** سیاهی و سفیدی در تقابل هستند به رسمی دیرینه امروز لباس سیاه به تن می کنم فردا …. …. برای بخاطر سپردن ترتیب رنگها به بالا نگاه کن 13-...

مطلب کامل

شب به خیر

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

– شب بخیری برای کسی که من است – … شب به خیر نیمه شب است درد هم مثل همیشه بیشتر از اندازه …. دردهایت را گلوله کن و زیر بالشت بگذار که فردا صبح زود با آنها نارنجکی بسازی *** نه سه سال نه سی سال نه سی صد سال سه هزار سال می شود که گرده پشتم را به نقش خنجر و شلاق وا گذاشته ام و در این هزاره ها درد چهره ی استخوانیم را زینت بخشود ولی چه سود که از سکوی غرور عزیزم هرگز پایین تر نمی خزم *** خاک عقیم ابر عقیم دستها و خنده های مان عقیم …. آفتاب باورمان اما هرگز عقیم نمی شود *** در جستجوی مسیری وارونه ام از درختی کهن به نهالی جوان از نهالی جوان به جوانه ای از جوانه ای به دانه ای ….. تا دوباره شکوفا شوم دانه رشد کند و جوانه ای شود تا نهالی و درختی در سرزمینی و به دامن آفتابی اما که از فریب و دروغ تهی باشد...

مطلب کامل