جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

مُسَکِن

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

مسکن یکی یکی می آید درد… ده تا ده تا به قامت هر نفر ما سنگ نشده گِل می شویم به لای و لجن آلوده تا خمیری به دست خمیر گیر به قله فراز می شویم تا به « قیلوله ناگزیر » تن بسپاریم ما به آب چشمۀ فراموشی غسل می کنیم تا کفن برادرمان را به جا رختی شناگرانی بزرگ که از کودکی در افسانه های دیو و پری پرسه می زنند گردنکشانی کوچک که عادت به شنا به دریای خون دارند دگردیسیِ ناخوشایندی است روزنامه به شب نامه عصا به مار مسکن هم دیگر جواب نمی دهد *** ما بسیاریم بسیار تر از ماسه های ساحلی که به موجی کوچک در عمق رویاها به خواب و به خواب و خواب و به خاموشی کسی به من زنگ نمی زند که بکوید بجای باز کرن پنجره ای به سوی آسمان تمام زنگها را خفه کرده اند ما بسیاریم و دردِ دل بسیار حرفهای نگفته را هم به چوب رختی کنارِ کفنِ برادرانمان آویزان می کنیم...

مطلب کامل

عیدانه

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

– شعری برای سال نو ، با تاخیر –   دوست داشتنی چرا نمی شوم در چشمِ ماهیِ سرخِ سفرۀ هفت سین ؟ … دوست داشتنی چرا نمی شوم در چشمِ کودکِ گلفروشِ شبِ عید ؟ *** دوست داشتنی چرا نمی شوم در چشمِ کسی که طنابِ بر گلویش می نهیم و زیر پایش را خالی ؟ *** دوست داشتنی چرا نمی شوم مثل قرص نان بر سفره های خالی *** سیب سرخ سفره ی هفت سین را چرا نمی بیند گربه ی بازیگوش لمیده در کنار صندلی *** دلیل اینهمه دوست داشتن که راه به جایی نمی برد در چیست ؟ *** دوباره می پرسم : در چشمهای تو آیا هرگز دوست داشتنی می شوم ؟ مثل مورچه ای در مقابل نگاه خورشد *** در این دیار جرا شعله ی عشق خاکستر شده ؟   چرا خطوط موازی متقاطع هستند ؟ و آفتاب چرا سیاه است وقتی که آنسوی دروازه ها دیو و دیواری نیست …. باری هنوز ما در خوابیم و دروغ و فریب و جنایت و ادامه دارد *** سال نو شده نوروز آمده اما آنها هنوز در شب جنایت بارشان به تلاشند من اما اینجا همواره روی رنگ سرخ فرش آهسته گام برمی دارم مگر نه اینکه زیر قدم هایمان گل قالی احساس درد می کند ***. سخت است اگر بگویم عیدتان مبارک وقتی که حاکمی هنور به جنایت ادامه می هد .. حاکمی که حرفه پزشکی را رها کرده و سر مست از قدرت به کشتار مردمش مشغول است به همراهی کسانی از سرزمینی که رنگ سبز بهار را به بالای قامت دارند و رنگ سرخ خون زیر پاهای شان جاری است *** دوست داشتنی چرا نمی شوم در برابر خورشید که بر زمین انسان عشق می کارد و نومیدانه نفرت درو می کند ؟   اول فروردین 1391...

مطلب کامل

مرثیه

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

نه دلیل و نه اثباتی انسان قربانی خدایان است و خدای ناشناخته… در مسلخ انسان هزارتویی پیچ اندر پیچ معمائی می سازد تا گل سرخی بکارد در گلوگاه یک تنفس نیازی نیست قربانی و قربانگاه را به محکمه بسپارید در فقدان عشق و در اهتزاز پرچم عدالت هر فعلی اتفاق می افتد بی نیاز به دلیل و اثباتی اردیبهشت...

مطلب کامل

معادله چند مجهولی

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

قبل از هر چیز مغزم را به مزایده می گذارم حاوی هزار شعر نا سروده و ننوشته پاهایم را برای ایستادن بجای زانو زدن و قلبم را لبریز از عشق با سُس خردل *** « صفر » یگانه است حاصل ضرب آن با همه ی اعداد هنوز « صفر » می ماند اما برای اینکه بی نهایت شود باید آن را زیر خط افق گذاشت مثل دانه ی گندم...

مطلب کامل

مطربی

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 29, 2016

چند بیگانه به تارهای دلم چنگ می زنند … چند خنیاگر دیگر با تارهای دلم چنگ می زنند چند نقاش دوره گرد هم با رنگی مبهم دیوارهای این کوچه بن بست را رنگ می زنند...

مطلب کامل

مسابقه

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 29, 2016

دانه ی انگور برای خورده شدن آماده است حلقه ی طناب دار هم برای گرفتن جان … … *** روزی سه شعر می نویسم دو دانه از عشق یکی …. از نفرت *** مسابقه ای میان عشق و نفرت است ….. کجای جهان ایستاده ای کجای نفرتی یا کجای عشق …. به من نگو به خودت بگو کدام را بیشتر ترجیح می دهی …. پیروزِ عشق و نفرت در روان تو کدام می شود ؟...

مطلب کامل