جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

زنجیر و خاطره

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

زنجیر و خاطره … گاهی کمی خیلی زیبا هستند این آسمانِ آفتابی و سراسر ابری هم پر از لاشه خوار *** چه پیروزیِ بزرگی ست سفرۀ خالی را برای همه گستردن *** لبخند کوچکمان از گریه ای مداوم پر شد سپیده دم هم به شب و رود بار خشک گره خورد *** چه پریدن کوتاهی داریم مانندِ لالۀ سرخِ سپیده دمی با کلافِ نخی سفید و طولانی میانِ کوه و آسمان ….. قاطعانه نمی گویم سر بزنید و قطع کنید ریشه و تنه و جوانه را پیرانه سر نبردی میانۀ میدانم ارزوست *** زمان نمی چرخد در رفتن ایستاده است تا تو دوباره در رویایِ دورِ کودکانه ات برقصی …. زردی سبزینه سپیدی نمی آورد سیاهی پشت شیشه پنجره را آینه ای کرده و ما همه از خورشیدِ آستانۀ غروب تنها تریم *** دانه های درد را دایره وار می آویزیم روبروی آسمان سیاه زیرا خدایگان بسیارند مانند این ضماد به زخمی کهنه …. خنجر درد بر دامن افق و تنگنای زندگی بقدری زیباست که برای آیندگان و رفته ها نالۀ افسوس سر می دهیم *** دایره ای است یا خیابانی نقطه آغازی است یا شروع پایانی … پنجره ها از زیادیِ روشنایی خاموشند *** باد آسمان را بر هم زد آسمان کنارِ باد در پرواز آمد و در این میان کودکی به لقمۀ نانِ نداشته گاز می زد...

مطلب کامل

نقطه ای سرِ سطر

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

ترس سر آغازِ وحشی گری است … درد نقطۀ عطفِ زندگی و عشق، صفحۀ کاغذی بی خط برای کودکی که هنوز خواندن و نوشتن نمی تواند در امتداد این شب هم جهل تاب تحمل می خواهد مدادی به دستم بگذار تا نقطه ای سر سطر بگذارم...

مطلب کامل

عید و کودک و زلزله

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

– گفت و گوی من و عید و کودکی بجای مانده ، در پسِ دیوِ زلزله – … ” من ” : چادری به سر کشیده ام !!! و بی چادر نیستم مانند باز مانده های زلزله های پیاپی و فرو شکستن و ریختنِ سقف و پوزش در میانِ تبرک و تبریک که پیچ و تاب می خورد در آستانۀ عید *** ” او ” : عید که دوباره و هزار باره می شود دوباره به چاه فریب می افتم از گریه می گریزم مگر به لبخندی برسم و درد ، دوباره تا به ریشۀ استخوانم جوانه می زند *** ” من ” : در آغوشم لحظه ای گسستنی است در برابرم آسمانی ندیدنی با ورود به وردی نا باور *** ” او” : دوباره پیچ می خورد حرف « الف » در ابتدایِ کتابِ دبستان در هم تنیده تا به « ها » برسد و …. چند نقطه و …. تا هیچ *** ” من ” : پنجره باز است در سکوت صدایی می آید پرده را دوباره بر آسمان شب می آویزم قفلِ پشتِ در را هم مبادا دوباره دزدی برایِ بردنِ خاطره پشتِ در به کمین نشسته باشد *** ” او ” : مثلِ همیشه چادری با دستهای خالی به سر کشیده ام گوشواره های بهاری را هم در بیابانی سرد از گوش وا نهاده ام و در جستجویِ عیدی تهی از نامُرادی و نامَردمی هستم 26/12/91  ...

مطلب کامل

لالائی

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

صدایی در دل کهسار و نجوایی درونِ دل حضورِ ظلم و خون و درد و رنج و چند و چونِ دل … بیابانِ لبت را سیم پرخاری فروبسته بیا بگشای این در را ، برای واژگونِ دل ازین نامردمی ها تا نگیری پیرهن ، دامن چگونه قد بر افرازی ، نه در خود ، تا برونِ دل میان خواب و بیداری ، به خاموشی فرو افتد چراغ و ماه و کوچه ، در خیابانِ سکونِ دل چرا دروازه را بستی ، خدایی را رها کردی ، ببین بر کهکشانها ، می نشیند تا کنونِ دل اگر سر می زنی ، از آن نهالی تازه می روید هزاران عقلِ بیدار است گویی ، در جنونِ دل میان خواب و تنهایی ، فرو بگذار لالایی چمن صد لاله می کارد ، به خونخواهی خونِ دل...

مطلب کامل

لب و دندان و روزی دیگر

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

– ادامه شعر : « قطره ای در دریا » – … چقدر پنجره زیبا تر می شد که غنچۀ عشق در دهان های خفته باز شود *** فاحشۀ اشتباه هم همیشگی است … دفترِ دو روز پیش را نیز مثل همیشه به یمنِ لعنتِ عادت می بندیم *** دندانِ سخت از دریدن باز مانده بدل به لبی نرم تا برایِ مکیدنِ دوبارۀ خون *** نمی خواهم فقط دوستتان داشته باشم نمی خواهم فقط خورشیدوار بر این بیابان بتابیم روزنه کوچکی بر آسمان ، قُطرِ کوچکِ قطره ای ، عبور ابری پر از فریاد شعاع تشنگی ، گرسنگی و دست تنگی را کم می کند *** عبورِ ستاره ای در کهکشانی دیگر اما لبخند تاریکم را به گوشۀ تنهایی می کشاند *** باد سهمگین پرهای کوچکِ میانِ بالش را برد عشق در چگالِ نفرت افتاد و دردی دوباره جوانه زد : « اگر خاطره ای زیبا باشم آرام تر بخواب می روم » *** دندانهایی سخت و لبی نرم و آهنگی نا خوش که در سکوتِ میانِ شب نمی توان شنید … هنوز گرگها در این کشتارگاه در تدارکِ خوردن و دریدن هستند و کودکی از جنس ما در انتظار دیدن خاطره ای از جنس بلور به سوگِ گذشته نشسته تا به مردن خود دل خوش … آفتاب هم اگر پشت هزار اما وشاید و ای کاش و باید بتواند بتابد در پسِ فردا فریادِ امشب خاطره ای دیگر می شود...

مطلب کامل