مرور خاطرات گذشته
می نشینم تا خاطرات گذشته ام را مرور کنم … اب که می گذرد از سر … خاطره که بیشتر از دو تا می شود پیله ای خیال پروانه شدن دارد بارانی که خداست یا خدائی بارانی … و مثل هربار که می خواهی به فراموشی بسپاری خودت را و بهار را که همیشه است و باران را که هر شب بر چشمانت جاری می شود … هرگز نمی شود **** می نشینم تا خاطرات گذشته ام را مرور کنم می نشینم و گذشته ام را مرور کنم می نشینم تا مرور کنم خاطراتم را و فاتحه ای برایشان بخوانم …… به خدا اعتماد کردم حتی به شیطان اعتماد نباید می کردم اعتماد نباید می کردی اعتماد نباید می کرد به تو ؟؟؟؟ نه ترا نمی گویم ضمیر سوم شخص مفرد را می گویم که یا دوستم ندارد یا مرا از یاد برده است *** می نشینم وخاطرات گذشته ام را مرور کنم … ببین چقدر به سادگی شبان گرگ می شود ولی به سختی گرگ شبان *** می نشینم تا خاطرات گذشته را ورق بزنم ببین که نگاه من است که کوه را می سازد و عشق من است که ترا رقم می زند و انگشتان من است که این دفتر را این قصه را و این عشق را ورق می زند و عشق من است که ترا می سازد و تمام جهان را – جائی مگر نگفته بودم انگار که عشق همان خداست و خدا همان عشق است ؟ – اگر نگاه و عشق من نبودند نه کوه بود نه تو **** می نشینم و خاطره ای را بغل می کنم « زبان برای تفاهم بود / ولی دریغ / دلیل سوء تفاهم شد » و خاطره ای دیگر را « من کوه را شکستم و گفتم / اما تو از شکستن یک تپه عاجزی / در فتح کوه دست تو در کار است / و فتح دستهای تو / خود مشکلی عظیم تر از کوه » و خاطره ای دیگر را « دندان شیریم درد می کند …….. » تمامشان را بغل می کنم تا بخاک بسپارمشان نه اعتماد بخود نه گرگ درون نه شبان بیرون مرا که خسته ترینم در مرور کردن و بخاک سپردن خاطراتم کمک نمی کنند تنها صدای لا الله الالله می شنوم می شنوم از دور با ضرب آهنگ فاعلن مفاعیلن *** و آخر سر این منم که رویروی آینه می نشینم تا ترا مرور کنم و خاطرات گذشته ام را مرور کنم و شب را...
مطلب کامل