جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

براي مانلي

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 25, 2016

 جوباره آبي رنگي  کوه قهوه اي را   شکاف داده   يعني   دوستت دارم    ***   شعاع گرم خورشيد    تاج سرد برف قله را   به آغوش گرفته يعني دوستت دارم  ***  باراني از ستاره   در آسمان احساسم جاري کن   يعني که   دوستم داري    دي ماه...

مطلب کامل

خاطره / اتفاق

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 25, 2016

تو چند خاطره اي ؟ من چند اتفاق ؟ … تو چقدر اتفاقی ؟ من چند خاطره ؟ ☻☻☻☻☻ فواره عشق را در رسيدن به ارتفاع و سرنگون شدن تجربه مي كند جويباره در امتداد افق خزيدن را تا فنا شدن و رسيدن به عشق جويباره اي يا فواره … فرقي نمي كند دنبال عشق باش ☻☻☻☻☻ اي كاش آب بودم ( * ) فواره اي جويباري يا به گونه ي اشكي كنار چشمي … به روزگاري كه هميشه خدا بر زبانمان جاريست هر چه هست و نيست به گفتار اوست خدا قوت خدايا به اميد تو به خدا قسم خدا شاهد است خداحافظ خدانگهدار در پناه خدا اما به پندار در ميانه نيست ☻☻☻☻☻☻☻☻ خدا براي كمك يا برآوردن آرزو يا نجات از نجا…ت نيست ترازوي عدل هم به دستش نيست بزرگتر از آن است كه با آرزوهاي حقير بخوانيش و صدايش زني تا چوب طلائي جادوئي را به دستت دهد يا چراغ جادو را برای بر آوردن نیازهای حقیرت ….. من كجاي خاطره ام؟ تو چند اتفاقي؟ ☻☻☻☻☻☻☻☻ نه عشق اتفاق نه خدا اتفاق ….. اتفاق خاطره مي شود مثل آمدن مانلي مثل تولد نازنين مثل اينكه احساس مي كنم ….   ( * ) مطلع شعری بسیار زیبا از...

مطلب کامل

دستمال و کاشی

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 25, 2016

دستمال را بر داشتم لکه های روی کاشی ها را زدودم این عکس آدم نیست دستمالی ست منتظر برای پاک کردن کاشی ها *** کاشی لکه را به دل نمی گیرد به سادگی  لکه   پاک می شود کاش کاشی باشیم...

مطلب کامل

با شعله های دست

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 25, 2016

شب تار می شد گرد تن من وتو ما جاودانه ایم این را باوبگوی که بردارد از لجاجت دست شب عنکبوت زشتی است بر ریشه ی حیات سپید ما بفشاردست چنگ تنگ گویا خبر ندارد ما آتشم ، آتش این را به او بگوی و بترسانش *** امید در درون تو دستی ست برخیز و آتشی بفروزان با دستهات با شعله های دستت دهگانه شب نیست می شود شب لاجرم به روز می انجامد *** از دوردست قافله می آید از فراز قله می آید چون قله سر بلند فوجی عظیم می رسد از اوج کوهسار چون آبهای غلطان بشکوه و با خروش … از انتهای روز می آید … هر پا، نه پا ، ستون ستبری خواهد شد هر دست بی شکست تر با اینهمه شب است که بانک رسای قافله را می مکد چو خون ۰۰۰ شب ، سایه ی تو نیست بپاید شب مرد راه نیست که با ما تا انتهای جاده بیاید شب منتهای یاوگی است و هر ذره که در اوست شیطان کوچکی را ماننده بهمن...

مطلب کامل

اعدام

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 25, 2016

آوازی از دهانه رها شد با آهنین پرنده گرمی کوچک … … آن هرسه را اندیشه آن دقیقه چه در سر بود ؟ …. آن کس که برپراند پرنده را وآن پرعطش پرنده که پرزد تا از رود سرخ جاری رفع عطش کند و آن میزبان که روی چوبه کمی لرزید بهمن...

مطلب کامل

به موازات ایستاده اند

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 25, 2016

کبریت های سیاه و سوخته کبریت های زنده ی قرمز *** پروانه های مرده ی  پشت پنجره پروانه های هنوز در پرواز باز پشت پنجره *** کفش های خاموش کاشی هائی که هر دقیقه میزبان نقشی کفشی دیگر *** طنین مرگ است این یا طپش زندگی...

مطلب کامل