جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

بازیِ رنگ ها

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

سیاه سفید می شود مثلِ مویِ من… … سفید سیاه می شود شبیهِ روزگارِ ما … خاکستری اما همیشه خاکستری می ماند مانندِ آرزوهایت *** سبز فاصلۀ کوتاه و نازکی است میانِ زرد و آبی شاید هم خوابِ برهنۀ ستاره ای در مهتابی *** کبودٍ بنفش اما رنگ و نقشِ کوچکی است که پروانه ای به دوش می کشید … بیا شب پره را برای همیشه دفن کنیم پنجره را هم برای همیشه نیمه باز *** بیهوده به انتظارِ خدا نشسته ای … برای شکستنِ بتِ درون تبر را بردار...

مطلب کامل

تبلورِ تنهایی

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

هزار پنجره در اینجا هست که هیچکس نمی بیند …… کسی نمی پرسد چه نفسِ نا کشیده هنوز در قفس زندانی است *** به دنبالِ خیالِ دل انگیزی هستم که به چنگکِ خاطرۀ شبِ سیاه بنشیند مانندِ استخوانی که دندانِ سگی را نوازش می کند *** نومید وار و نا امید ساقه علفی می شوم که کشتگری به دندان می برد … اما دو دانگِ شب هنوز به رنگِ دردِ شما باقی است … صدای آژیر را هم کسی نمی شنود بره های کوچک نیز هنوز خوابِ سبزِ علف می بینند   فروردین...

مطلب کامل

آتش بازی

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

دیرگاهی است به آرامی ایستاده ایم اما گاهی در ایستادن شتاب می کنیم … *** بوی عفونت می آید گاهی در قضاوت شتاب مکن پس از این در همه چیز *** همه چیز بازیگوشانه است حتی وقتی که سر به سفرۀ جلاد می نهی *** به آتش بازی دل خوش مکن صاعقه گاهی نشانۀ باران است گاهی نشانۀ طوفان...

مطلب کامل

بر مدار تردید

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

مطمئن نیستم که دایرۀ خورشید طلائی شود… مثل گوشواره ای که تو بر گوش یا سربی شود مثل گلوله ای به گردن *** اطمینان ندارم که این بزرگراهِ تنگ مرا به کدام بهشت گمشده دعوت کرده انگار کن که حافظ و مولوی و بامداد فقط برای تزئین اطاق های ما سروده اند به خط ثلث یا شکستۀ نستعلیق فروغ هم فقط برای این که در میان شعاع های خورشید پنهان شود *** مطمئن نیسنم که این پنجرۀ کوچک را برای بزرگتر کردنِ حسرتهای تو آفریده اند یا تو را بزرگ و بی شمار تا دوباره به تماشای خیمه شب بازی *** مطمئن نیستم سه ماه و سی روز پیش بود یا سه ماه و سی سال یا سی صد هزار سال پیش که قابیل را خدا برای کشتن هابیل آفرید *** پیش از اینکه آفتاب بتابد پنجره بسته می شود 13 آذر...

مطلب کامل

برای نلسون ماندلا

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

سختواره به آغاز شد مروارید گونه در صدف زندان … عزم به بالیدن کرد به نرمی آبی که سنگ را توان شکافتن باشد *** هنوز زنده است هنوز می گوید : – ما سیاه شده ایم تا فرصت سفید شدن را به شما بدهیم – ما به صخره صیقل می زنیم تا برای شما به گوشواره و گردن بند – ما به سبکبالی به عشق تکیه می زنیم تا در هزار راه نرفته باری بر ترازویی شود به سود شما *** از عشق درس بزرگی به جا مانده از شمع شعلۀ زیبایی از آب آفتاب 18 آذر...

مطلب کامل

حسرت

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

  پرده را از سرم بردار چشمِ موهایم به دنبالِ شعاعِ آفتاب می گردد … حسرت زردی را به جای زرفشان خورشید بر کوه خاکستری خاطره می انبارم *** افق عمود شده بر سرم چقدر باید دراز بکشم تا افق را در راستای واقعی ببینم گیسوانم را ای کاش پرنده ای بدوش می کشید *** پردۀ نمایش نیمی باز و نیمی بسته تماشاگران ، خسته و گردانندگان صحنه قهقهه سر دادند *** از طوفان قهقهه چون عبور کنیم سیل می آید و ما زیر لای و لجن خفته با حسرتی دیگر همراهِ طعم تلخ و سوزش دردی در دهان بجای حلاوت بهشت خرداد...

مطلب کامل