تفسیرِ چند خبر
آهسته می گویم …. دیوار و دیو و دریغ و داغ و دروغ و موش و گوش و… باز هم دیوار *** زندگی زباله ای است در ساعتِ نهِ شب که هیچ کس نمی بیند به زباله اش می افکنیم *** بالا می رود ، ولی کمی به پایین می آید ارزش ارز نیست بالا رفتنِ بی ارزشی است *** به کشتی بی بادبانی سواریم در کشاکش موجی بر اقیانوس برای بر شدنِ طوفان موجی که گاه به بالا و گاهی هم به سوی پایین می رود *** در گرسنگی ات تنها بمان آنها برای سیر ماندن و ادامۀ جنایت تنورِ خانه ات را هم به گلوله می بندند *** چه دور می شود از نزدیک دید پرنده ای را که دانه بر می چیند و مزدوری را که زمین سوخته را بمباران می کند *** این داستان هنوز ادامه دارد … سر آغاز قصه نبودن شعور بود قحطی نان به دنبالش و اکنون هم رویای آب … سر انجام قطع هوا برای نفس کشیدن *** شب در سکوت می گوید : هنوز کسانی پشت پنجره های دیگر بیدارند … تفسیر عشق اما اگر مجال داشته باشیم نیازمندِ فرصتِ دیگری است...
مطلب کامل