جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

آی عشق …

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

– با یاد و احترام احمد شاملو و …. – «مانا» یعنی … ماندنی «ستوده» یعنی ستودنی و نون نان خاطره ای دور در سفرۀ دل کودکان گرسنه …. آی عشق رنگ رنجت پیدا نیست *** عشق مثل عشقه است که چنگ می زند تا ترا از جهنم رها کند آی عشق رنگ « بهشتی » ات پیدا نیست...

مطلب کامل

باوری پیچیده در ندانستن

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

– برای مرتضی برخورداری – « توضیح : یکی از دوستان بسیار نزدیکم ، هفته پیش در خیابان شیخ بهایی شمالی ، بالا تر از یک مرکز پزشکی ، عکسی گرفته بود . کارتون خواب نه ، که پلاستیک خوابی سرما زده است . سوراخی هم بر… ای تنفس درست کرده ، یعنی هنوز نمی خواهد بمیرد . تاریخ عکس : ساعت نه و پنج دقیقه صبح دوشنبه . پانزدهم آبانماه یک هزار و سی صد و نود و یک شمسی» – اخم مکن : بخند آتش اخمت کوه خاطره را و دوست داشتن را که در آمد و رفت سالها گم شده به خاکستر بدل می کند*** – چگونه بخندم : وقتی در این شب سرد پائیزی کسی که مثل من اشرف مخلوقات است نه لحافی دارد نه اجاقی …. و تا طلوع سپیده در خودش می پیچد تا گرمتر شود …. آنسوترهم کسانی دیگر برای سوگی هزار ساله به زانوی غم نشسته اند *** چگونه بخندم ؟ … « شب دیوار را به گفتگو نشسته بود دیوار هم شب را تمام پنجره ها هم بسته » …. رودخانه نامردمی هم هنوز در شریانهایمان جاری بود...

مطلب کامل

بازی با واژه ها – 3

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

در الفبای زندگی نه « دال » دانستن را پیدا کردم نه « نون » نداستن را … هرچه که دیدم کلافی پیچیده در هم بود *** باران باروری بود و برخاستن و بیداری مانند « ب » واژۀ دوم کلاس اول *** باران خشک بود پیش از آنکه آنرا در خودم ببارم خاکستر شد *** باد کنک را به سختی باد می کنی تا « به هوا » بفرستی و خودت « بی هوا » « به هوا » می روی *** خط می زنم که خط بخورم خط می خوریم تا خط بزنیم جدال ما میان خطوط *** فواره از زمین می گریزد که به پلک زدنی دیگر به دامن زمین بر گردد *** گلی یا گلوله ای ست لبخندی است یا بر لب زهرِ خنده ای *** مرا آرزویی نمانده است بیش خدا را نشانم به دامان خویش *** یادم بماند تا سکوت کنم گلهای قالی هم در هزاره ها سکوت کرده اند مانند جلوه ای کوچک زیر پای تان لگد مال مثل کاسه خورشید در ناباورتان 7...

مطلب کامل

بازی با واژه ها – 4

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

گاهی پرسشی کوتاه پرستشی بلند می شود… *** آسمان را ببین تا خودت را ببینی مرا و دیگرانی را و همهمه پائیز را هم گاهِ بر آمدنِ ابرهای یائسه ِ*** درد می کشم برای اینکه نگویم : « درد می کشم » *** موجی به سنگی برخورد می کند ناپدید می شود سنگی اما در تلاطم موجی کوچک در خودش می شکند *** دروغ می گویم تا دروغ نگفته باشم مثل آفتابی که می تابد و هنوز بر نیامده است *** اگر سخنی نیست خاموشی باید هزار آتش فشان بجای من در تب و تاب خیزش هستتد *** سر شاخه های خوابهای کوتاهم را هرس می کنم برای رسیدن و دیدنِ خوابی بلند تر و زیبا تر *** از نیمه که می گذرد روز شب را به بازی می گیرم تا از پله کان خواب برشوم شاید خواب سرسره ای شود در سرازیری *** پایان داستان هم مثل همیشه از یادم پریده است  ...

مطلب کامل

خورشید و ماه

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

نگاه ها متفات هستند چهره ها متفاوت هستند دوست داشتن ها و نفرت ها هم… …. تنها یگانه خورشید است و ماه *** به اشتباه نشستم … در کهکشان شیری هزاران هزار ماه و خورشید دیگر هست ولی ما که خیلی کوچکیم هنوز بر اجساد پوسیده باورهایمان در زنجیریم *** نه این تنها خورشید است نه آن تنها ماه نه حتی بید مجنونی که زلف نگارت را به آن تشبیه می کنی *** توان گریز از این باور را اگر داری همین فردا در چشم مورچه ای بنشین که زیر پایت دارد له می شود 25-...

مطلب کامل