جشن
دو سال از هفده سال گذشت دو بار هفده سال گذشت *** دايره ي زندگي بر مدار زخم و زاري و و زوال مي چرخد 20 شهريور...
مطلب کاملدو سال از هفده سال گذشت دو بار هفده سال گذشت *** دايره ي زندگي بر مدار زخم و زاري و و زوال مي چرخد 20 شهريور...
مطلب کاملقطرات آب به آهستگي فرو مي ريزند از شاخه هاي بي شكوفه لحظاتي پس از « باران » *** قطره هاي خون هم دقايقي چند پس از « آتش» 26 شهريور...
مطلب کاملگل مرگ چهار گلبرگ دارد به نشانه چهار ميخ بر چهار بازوي صليب گل مرگ چهار گلبرگ دارد به نشانه چهار گوشه تابوت و چهار ديوار اطاقم كه تابوتي مجلل است مزين به فرش و مبل و تابلوهاي ديواري گل مرگ چهار گلبرگ دارد به نشانه زنگ ساعت در ساعت چهار صبح چهارشنبه در ساعت بيدارباش دژخيمان در چهارراه ها نيز تنها صداي مرگ است كه گوش را مي آزارد آذر...
مطلب کاملروزي يك بار به تصويرم در آينه سلام مي كنم روزي دوبار به مغازه دار محله سلام مي كنم روزي سه بار به معده ام سلام مي كنم *** بسيار خوشبختم و فراموش كرده ام كه برادرم را براي هميشه برده اند فراموش كرده ام كه برادرانم كه برادرانم لبخندشان فراموششان شده است 16 شهريور...
مطلب کامل– در سوگ زلزله ی آذربایجان – …چه آرام خوابیده اندنقشی از خیال استیا خیالی از نقاشیزلزله زدگان اما آیا هنوز بیدارند ؟***خوابم نمی بردکودکان برای همیشه خوابیده اندسفره شام بی خبران هممثل همیشهگسترده است…..آیا هنوززلزله زده ها بیدارند؟ *** بوی فراموشی می آیدو پس لرزه های زلزلههر لحظه بیشتر می شودمردمسالاران بی خیالتسلیتی هم حتی نگفته اند بازماندگان زلزله همدر هفته های آیندهبه چاه سیاه فراموشی سقوط می کنندخشم زمین فرو می نشیندسی صد نفر برای همیشه خوابیده اند ولی ما هنوز...
مطلب کاملاز چشم پروانه خورشيد دوست داشتني و باورنكردني است از چشم خورشيد پروانه ◊ خورشيد پشتِ پنجره پروانه پشتِ پنجره من در خوابِ خورشيد و پنجره و پروانه ◊ دوست داشتني چرا نمي شوم در چشم ماهي – پروانه– – خورشيد– ◊ چقدر وحشت مي كند پروانه در طلوعِ غروب وقتي فقط مرا پشتِ پنجره مي بيند ◊ پنجره ی خورشيد را مي بندي هزار شمع روشن مي كني پروانه اما يخ زده از سرما پشتِ شيشه ی پنجره ◊ پروانه خواندن و نوشتن نمي تواند پريدن را اما… پروانه باش كوتاه به زيستن اما دوست داشتني خورشيد دارد غروب مي كند ◊ نگاهم در جستجوي كوچكترين خورشيد است و بزرگ ترين پروانه ◊ چشمِ پروانه كوچك است آسمانش اما از سياهيِ خالِ بالش بزرگ تر ◊ به جستجوي خورشيد باش و آفتابگردان و پروانه كه آفتابگردان را ◊ بال ندارم وگرنه پروانه مي شدم براي نزدیك تر شدن به خورشيد ◊ پروانه چشمهايش را روي با لهايش نقاشي كرده ◊ آسمان را آبي كن خوابت را مهتابي كن اگر هنوز عاشقِ رقصِ پروانه ی پشتِ پنجره هستي ◊ آفتاب هميشه است رهايش كن لكه ابرِ كوچك را ببين و عبورِ پروانه را بر قابِ پنجره ◊ پروانه در خيالِ خود فرزانه در خيالِ خود تو اما خيال را رها كن زمان گذشت ◊ پيله خوابِ پروانه پروانه خوابِ پيله من و تو و خدا هم خوابِ یکديگر را ◊ چند بار حسرتِ پروانه به رنگين كمان رنگين كمان به رنگِ بالِ پروانه ◊ پروانه مي پرد خورشيد مي تابد شب سرِ آمدن...
مطلب کامل