جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

بازی با واژه ها – 2

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

((( گاهی که هوا ابری است ))) چقدر سکوت سخن دارد… هنگامی که آسمان ابری است *** انار و سیب یکی نیستند انار شکستنی سیب پوست کندنی اگر آسمان ابری نبود خورشید را اناری می کردم یا سیبی *** آسمان ابری است اگر بجای من به بارش آغازد کمی آسوده می شوم *** لبخندت آفتاب است اندوهت ابر باغهای هفتگانه آویزان بابل را دیشب به خواب می دیدم *** اگر آسمان ابری نباشد بجای ماه خورشید را دو نیمه می کنم خنجر عشقی راستین اگر به دست داشته باشم *** ابر اگر نباشد تمام ستاره ها را اگر میان دستم بگذاری روی کوچکترین ستاره می رقصم *** ابر تمام می شود آسمان آبی اما مانند عشق پابرجاست...

مطلب کامل

برای پروانه ها و مورچه ها

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

« یک » چقدر فرصت زیستن کم است چقدر مجال درد کشیدن از دستهای بد اندیشان زیاد چقدر زود عوض می شوند موجوات فسیل شده ای که به بازی پلیدی نشسته اند چقدر و چندبار بگویم دستهایم را نبندید تا خودم طناب دار را به گلویم بفشارم *** « دو » خاطراتم از شب انباشته تر می شود جیب کاسبکاران و دروغگویان هم از حقارت لبریز تر *** آتشی ست یا آشتی یا عطشی یا پرنده ای بنام عشق که پرهایش را کنده اند *** چقدر فرصت دارم برای بیان آخرین کلام که بر صفحه انشای کودکی که آخر صف ایستاده است « سه » چقدر فرصت طلبم ، چقدر خود خواهم من – فرصت طلبی در برابر اندیشه ای – فرصتی برای گریختن ، که به جرم عشق در تعقیبش هستند – فرصت طلبی برای حذف فاسله ها – میان « ص » و « س » – یا تقابل و آسمان و زمین *** چقدر فرصت طلب هستم ؟ هنوز به دتبال فرصت کوتاهی هستم تا بگویم: هنوز به کیمیای دوست داشتن «پروانه ها و مورچه ها » دلخوشم « چهار » از بیان این حدیث های تاریک خسته ام که کهکشان های نیمه روشن هم آن را به خنده نشسته اند مگر گردش گیج روزها و شبان شادمانی آنان را به سرگیجه ای مبدل کند *** چقدر فرست از دستم رفت تا بر این باور بنشینم : که زمین پوسته گردویی است پیرامون هیچ « پنج » انگشت کوچکم لای در نیمه باز و باریک این شب تاریک مانده است فقط برای چند ثانیه در را باز کن تا انگشتم کمی نفس بکشد   7-8-91...

مطلب کامل

چرخه ای میان دایره ای

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

– برای سارا سعیدی ( * ) – … پرسش کوتاهی دارم پدر « زندگی » : چرخه ای است یا دایره ای ؟ قصه ای است یا داستانی ؟ حقیقتی است یا واقعیتی ؟ دردی کوچک است یا رنجی کوتاه ؟ فریب بزرگ است یا گسترش دروغ ؟ شب است یا سیاهی ؟ نقطه ای ست در آخر جمله ای یا جای کوچک سوزنی بر رگ خشکیده پای کسی که تازه مرده است ؟ *** پدر که چهل سال پبش « مرده » بود گفت : بگذار چرخه ای باشم میان دایره ای 7-7-91 ( * ) به بهانه یک نوشته کوتاه « درد پاهای معصومه… » از سارا سعیدی ، که مینا صفار به اشتراک گذاشته بود ؛ که نمی دانم داستانی است ، یا گزارشی از یک رویداد واقعی . اخیرا هم دوباره آنرا دیدم ....

مطلب کامل

چرخشی میان خاطره ها

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

– برای ناهید حیدری- … خاطراتم را اطو می کنم همۀ درد هایم را هم پنهان تا به صندوق خاطره بگذارم خاطره ، خاطره ای دیگر می شود تا بتوانم بگویم : تولدت مبارک *** به باغچه روبروی خانه سر می زنم گلهای سرخ و سفید و زرد و آبی برای سوگواران سر برکشیده اند و برگهای سبز هم به چهار گوشۀ مستطیلی ……… درد و شادی به هم در آمیخته اند با چاشنی امیدی اما که شاید سالگرد تولدت آستانه آزادی باشد در سرزمینی که سبز شود … تولدت مبارک *** لاله ها ی سرخ هم از سرما سر به گریبان گذاشته اند ولی آفتاب امید هنوز می تابد تا بگوید : تولدت مبارک *** خنده برایم خیلی سخت است کوتاه تر از شکار پرنده ای می گویم در چنگال گرگان که روباهان به صحنه آورده اند و…. به خنده می گویم خندیدن هم برای خدا چند سالی است که سخت تر شده ،،، داروی دردهایم را برای زمانی دیگر بگذار تمام گفته های درد آلودم م را هم ندیده بگیر … به لبخند بنشان لبانت را و همیشه بیاد داشته باش که فردا روز دیگری است … اگر هوا ابری نباشد آخر شب نزدیکترین ستاره ها را در آسمان ببین که چشمک زنان می گویند : تولدت مبارک...

مطلب کامل