جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

برفدانه ها 3

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 7, 2021

51 شیر را ببند صدای شرشر آب احساس گریه به من می دهد 52 صدای جاری آب در عمیق تشنگیم را افزایش می دهد 53 صدایت خواب می کند ستاره ها  را 54 صله ي شعرم بوسه اي است تا شعري ديگر بسرايم در وصف بوسه است 55 فروخته ام سعادتم را تا بخرم لبخند تو را 56 فقط تنه دیده می شوند شاخه ها پشت صخره مخفی هستند شکوفه سیب است یا شکوفه گیلاس 57 كدام خوشه ي انگور را با سر انگشتانت از قامت تاك برگرفتي ؟ چه حلاوتي پيدا كرده اند اين دانه هاي نارس انگور 58 کرکره آسمان را در امتداد افق قاچ می زند 59 کلنگ در دستشان نیست که خود کلنگانند بی وقفه گور ما را می کنند عقربه ها را می گویم 60 کنار برکه رقص پروانه ماندنی شد بالش نیمی طلائی نیمی آبی 61 كوچكند و بزرگ و بيادشان نخواهد ماند كه كوچك بودند و  بزرگ 62 گریه ام دوست داشتنم را خیس کرده بگذار به بند نگاهت آویزانش کنم 63 گله را به چرا بردند با علف های زرد و ارغوانی و آبی بازار شام بود 64 گوشی به وسعت جهان می خواهم پس پشت پرچین صدای لرزش بال پرنده ای                         شاید 65 لباسي پر چين بپوش زلفت را پر چين كن با چين و شكن گيسوانت به مصاف چين و چروك پيشانيم بيا 66 ماندگار چون گل بر شاخه پرواز کنان چون پروانه 67 مزه آب شور دریا می دهد نگاهت کلام شیرینی بگو 68 نگاه معصومانه ات به عصمت گل بنفشه خنجر می زند 69 نمي دانم كدام را ترجيح مي دهي ؟ مرواريدي از شعر بر گردنت بياوزم يا مرواريدي گران و بر آن شعري بسرايم 70 نور سایه دارد اگر در برابر نوری شدید تر قرار بگیرد 71 هفت بال پرنده هشت قله خالی از ابر 72 همه چیز گران و سخت شده دوست داشتن فقط ارزان است و ساده 73 یک دایره خورشید است هزار دایره درهم...

مطلب کامل

برفدانه ها 2

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 7, 2021

26 چقدر می دانم که چقدر ندانسته ام چقدر کلاف دانستن                  سردرگم شده 27 چگونه آبش دهم گل خورشید ساقه ندارد 28 خال بال پروانه پروازش را سنگین کرده 29 خسته از گرما سکه خورشید را میان دست تو می گذارم 30 خشتی شده به دیوار خاطره دوست داشتن 31 خواب آب می بیند          دریا روزگار غریبی ست 32 در نظزبازي لحظه اي را باختيم و خاطره اي را برنده شديم 33 دردهای گذشته را وقتی دوباره به یاد می آورم احساس لذت می کنم 34 دوست داشتن یعنی گلی بدستت می دهم تا دروازه ای به گلستانی بگشائی 35 دوست داشتنی چرا نمی شوم در چشم ماهی 36 دوستم داري ؟ نمي دانم دوستم بدار حتما گاهي فعل امر بيشتر به دل مي نشنيد 37 دیدن اخمت هم حتی خوبست تجربه ام را زیاد می کند 38 دیدی چگونه گاز می زد دختر گل فروش به لقمه نان کنار خیابان انگار تمام زندگیش بود 39 دیوار را پس می زنم ابر و ستاره را آسمان را حتی 40 رستم شاهنامه را می ماند سایه نمکدان بر دیوار 41 رنج مي كشم دوستت دارم چون دوستت دارم رنجت مي دهم تا پخته شوي 42 رنگ آبی شعله هوای اطاق را خنک می کند 43 رنگ سبز ساقه شبدر بهار را سبز تر می کند 44 رومیزی همیشه سفید استوانه گلدانی با هزار گلبرگ نه همیشه سفید 45 زرد می شوم اما به سبزی بهار حسد نمی ورزم 46 سایه به دیوار نقش بال پر پرواز پرنده ای شده 47 سایه به دیوار آفتاب شد آفتاب زمین را سایه زد 48 سایه به دیوار یعنی چراغی هنوز هست 49 شب را حضور ستاره چراغانی کرده 50 شعرم براي آنان نيست كه دنبال وزن و قافيه مي گردند نقدينه ات اگر احساس است سبدت را پر كن ، در...

مطلب کامل

برفدانه ها 1

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 7, 2021

  پیشگفتار: اشعار بسیار کوتاهی که به عنوان برفدانه در اینجا می بینید ( البته بسیاری از آنها گم شده است ) در لحظه های مختلف به ذهنم آمده است که برخی حاوی تصاویر و معنی هائی ویژه است . از جمله ” کلنگ در دستشان نیست – که خود کلنگانند – بی وقفه گور ما را می کنند – عقربه ها را می گویم ” که تعبیر تازه ای از عقربه های ساعت است . بعضی دیگر هم ازجمله ” سایه به دیوار – یعنی – چراغی هنوز هست ” که بیانگر این است که گاهی رویدادی منفی نتیجه مثبتی می تواند به دنبال داشته باشد . از جمله وجود سایه که نشانگر سیاهی و در نتجه موردی منفی است از وجود چراغ که نشانه روشنائی و پدیده ای مثبت است خبر می دهد. امیدوارم ” برفدانه ها ” را بپسندید. 1 ابر را شانه کردم تا آ رام تر ببارد 2 از پشت قامتت خورشید تابید پنداشتم افق عمودی شده 3 اشاره انگشت گفت: نباید خطا کنم 4 آفتاب آستانه مغرب سایه ام را کش می دهد 5 اگر بخواهی و بگذاری عبور عقربه های ساعت آهسته می شود 6 آهسته تر قدم بردار گل قالی احساس درد می کند 7 با چاقو قطره قطره می کنم دریا را تشنه فراوان است 8 باغی پر از انگور به تو دادم چرا که دوستت دارم یک حبه انگور به من بده تو که می گوئی دوستم داری 9 بام خانه تا زانویم بود بام آسمان کف پایم 10 بجای گلی سرخ سیب سرخی بدستم بده برای اینکه از بهشت برانیم 11 بدنبال گلي گشتم به رنگ احساست بهمين سبب دستم تهي است 12 برای یافتنت ستاره ها را ورق زدم 13 براي يافتنت قرني گذشت بيش از يك لحظه در خيال نماندي 14 بند بادبادک خورشید پاره شده از گم شدنش می ترسم 15 به دهان صدف شدم تا مروارید شوم تا به گوشت آویزان شوم تا ترانه دوست داشتن را در گوشت زمزمه کنم 16 پایم پر شده پنجره را پیش پایم بگذار 17 پرتقال در لحظه تولد برای قاچ خوردن آماده شده 18 پروانه ای که پرید نقش بالش بر قاب پنجره یخ زده 19 پری دریائی آفتاب را ندیده من عمق آب را ندیده ام 20 تا به کینه بدل نشود قاب می کنم دوست داشتنم را 21 تا مرتب و جاگیر شود دردم را اطو کردم 22 تجمل یعنی مروارید اشکی بر گوشه چشم...

مطلب کامل

بود یا نبود

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 7, 2021

بود یا نبود باید هست یا نیست باید گفت یا نگفت نیامده آمد * آبی است و سرخ بنفش است همچون بنفشه ای که دامنه کوهی روئیده لبخندی است بر چهره ای همیشه گریان و اقیانوسی کویر * نمی ترسم و می ترسم نمی بینم و می بینم می شنوم و نمی شنوم شب رفته بامداد غریبی است * می خواهم و نمی خواهم می رقصم . نمی رقصم نوای ساز دلنواز نیست از شما نه ازخودم می پرسم کجای جهان بزرگم که هنوز بچه کوچکی هستم...

مطلب کامل

سنگفرش تولد

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 1, 2021

در نظرگاه من مورچه کوچکترین است خدا بزرگترین      * نه خدا نه مورچه خط قرمزی نیافریده اند خطوط قرمز را خودخواهان به صفحه کوچک زیستنم خط کشی می کنند      * مورچه ها جشن تولد ندارند خدا نیز هم تولد و مرگ فاصله کوتاهی است در گاهواره زیستن تا قدمی برای عشق برداری      * اگر عشق تنفس کوتاهی میان بودن و نبودن است بگذار در رگهایم مثل رودخانه ای جاری شود      * گهواره برای آرام کردن کودک است گاهواره برای میانسالی که گاهنامه زندگی را مرور کنی که سرشار از عشق است از نفرت هم      * در نظرگاه من مورچه کوچکترین است خدا بزرگترین      * از جنگی که دود و درد و دروغ بجا می گذارد خسته ام در آرزوی بودن مورچه ای هستم که بار سنگین کوچکی در پشتش دارد و جشن تولد ندارد یا پروانه ای که صبحدم متولد می شود شب می میرد      * بخند وقتی که می خندی خنده ات جویبار زلالی می شود وقتی که گریه می کنی سیلی می شود که به زندگیم سیلی می زند جواد شریفیان 24 مهر...

مطلب کامل

شامگاه ۱۶/۵/۸۶

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 1, 2021

ابر برای بارش نیامده بود کاغذ سفیدی شد که اسم ترا بر آن بنویسم *** نهال خاطره هایم را با چشم آب می دهم تا درخت تنومندی شود تا در سایه اش بخوابم فکر می کنم که فردا  از امروز و هنوز و همیشه برای گفتن دیر تر است *** وقتی که مرگ دق الباب می کند برای نوشتن شتاب می گیرم .. وقتی که تو نمی شنوی نمی خوانی پا سست می کنم و مداد را نجار وار پشت گوش می گذارم *** سهم من و تو از ثانیه های باقی مانده چقدر است مگر که به نفرت بگذرد … فراموش کن *** بال اعتماد سنگین شده سبکبالی خدا را صدا...

مطلب کامل