جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

ابرهای نیلوفری

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

اگر دوباره مثل آن تپه گوشه ی آن آسمان در مسیر عبور آنهمه ستاره و سیاهچال وکهکشان غریب و خسته و از دسترس بدور افتاده باشم چه؟ یا میان ازدحام این بزرگراه بی سر و ته که از شمال تا جنوب و مشرق را تا مغرب خط خطی کرده و با نُتی خاموش که روز و شب دورِ سرم می چرخد و گرمم می شود تا به ساعتی بعد به سرما چه معنی دارد؟ ”………………………. “ … این نُتِ ناتمام کی تمام می شود؟ شاید پس از اینکه در مسیر آنهمه  کهکشان گوشه آن آسمان مثل آن تپه یا پس از سرکشیدن یک لیوان خالی آب   مگر قرار بر این نبوده که دریا دوباره شکاف بردارد؟ و فرعو نها را دوباره گم کنیم و دوباره به شانزده سالگی و به عشق بنشینیم تا به خدا برسیم پس بیا فقط برای یک بار لباسی از نیلوفر بپوش کنارکوچه نیلوفر نبش خیابان آسمان منتظرم باش وقتیکه ابرها نیلوفری شدند مهر 85...

مطلب کامل

نقطه، فاصله، سر سطر

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

ستاره خاموش است تلفن زنگ می زند شب ادامه دارد صبح نمی آید پاییزِ تازه آمده برای ماندن در تردید است … نقطه فاصله سرِ سطر ◊ ◊ ◊ واژه ی “است” پشت “بود” پنهان شده دروازه ی دریاها را هم – تا شنا نکنم- با هفت قفل آهنی بسته اند کاغذی فقط روبرویم گذاشته اند تا به خودکار آبی آنرا سیاه کنم تا… نقطه فاصله سر سطر ◊ ◊ ◊ ببین چقدر مهربانی که یخ بسته ام ببین چقدر قهقهه سر داده ام و تا فقط برای اینکه خط بزنم گریستن را می خندم از آفتاب نارنجی فاصله می گیرم و به سربی آسمان می خندم و حضور مربعی آبی و حبوط مثلثی قهو ه ای و واو عطف برای نقطه ای سیاه و باز… نقطه فاصله سر سطر ◊ ◊ ◊ هزار بار و با هزار زبان از عشق سخن راندم تو، اما همیشه در هزارتویی هذلولی چرخیدی که زمان بگذرد تا من به ساعتی آبی میان عقربه های مشکوک ایستاده باشم تا… نقطه فاصله سر سطر ◊ ◊ ◊ حالا که به بودنم عادت نکرده اید خودکار آبی را بر می دارم و از سر دلتنگی با رنگ زرد شروع می کنم و در کمال آرامش به پایان می برم برای روزهای نبودن که هنوز خورشید هست با شعاع های موازیش که از یکدیگر دورتر می شوند و من که از سلاله بارانم و از سلاله خورشید و نه توان تابش خورشید را دارم نه طاقت دیدن گریستن باران می اندیشم برای روزهای نبودن…   وقتی نباشم در دوست داشتن فاصله را رعایت کنید در سکوت فاصله را رعایت کنید در نوشتن فاصله را رعایت کنید و بیاد بیاورید وقتیکه ساعت سرخ درون سینه ی من به چنگک درد آویزان بود میان قهقهه مدام می گفتم: نقطه فاصله سر سطر ◊ ◊ ◊ دو خط موازی را نه… هزار خط موازی را به دفتر مشقی قدیمی که گوشه ی انبار خاک می خورد – به رنگ آبی خاکستری یا قرمز حتی تا بر آن مشقِ عشق را تمرین کنم تا سراسر نفرت شود به روزها و شبانی و دیگر باز… نقطه فاصله سر سطر مهر 85...

مطلب کامل

سلام

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

سلام، افزودن تاری ست به ریسمان زندگی به ریسمان دوست داشتن به ریسمان عشق تا ضخیم شود )چون زخمه هائی به سازی که اگر زیاد شوند و سنگین، آهنگ را غنای بیشتری می بخشند( ضخیم تر و مقاوم تر تا ریسمان طنابی قطور شود   کوه را توان جابجا کردن باشد فرو بردن کوه غرور و خودخواهی بر دریاچه ی آبی و آرام فروتنی   هر سلام یک قدم گریز از دشمنی است حقیرکردن کینه در زمانه ای که حقیرکردن دیگران افتخاری بزرگ به حساب می آید   سلام، سرودن شعری است گاه عبور از سایه سارِ پیاده رو یا گاه دیدن کسی که نمی شناسی اما در صفِ اتوبوس ایستاده و از چشمانش اشعه ی مثبت ساطع می شود و تو بی اختیار سلامی می گوئی به قدری نابخود آگاه که منتظر نمی مانی جواب سلامت را بشنوی سلام پس از خداحافظی، اما موجی است که به ساحل بر می خورد چیزی با خود می برد چیزی دیگر به ساحل می آورد مرداد 1385 پ.ن: دو سطر آخر بخشی از شعر مارگوت بیکل است....

مطلب کامل

كلاغ پر

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

نه آفتاب جوانه زد نه از تو جواب نه خدا جلوه و هر كلامي هم ناتمام … ميان خورشيدهاي فسيل شده آفتاب پر تو پر جام طلا پر خدا پر زمستان تابيد باغ پر … صبح اول دي ماه شد چراغ پر … سار پشتِ پنجره لانه كرد كلاغ پر □ آفتاب هنوز پشتِ پنجره مي خندد تو هم هنوز در پرواز خدا از هميشه تابناكتر … خورشيدِ پير پر ماهِ سير پر خداي دلگير پر دلم براي كودكي كه در این شبِ سیاهِ زمستانی و مادري که  شیر ندارد ولی هنوز دلش می طپد براي كودكي كه گرسنه است و… مي طپد تا… دستهايم را سكوئي كنم براي جمجمه اي بيضي شکل و… شراعِ کشتی را برای شروع به شكايتي كوچك   بال پر خنگِ خيال پر سیاهیِ قال و مقال پر □ از آفتاب چنان دورم كه سايه از ساربان و سار از درخت پريد آش پر درخت پر هزار چرا پر پر سكوتم بيضي است خاطراتم هذلولي هنوز بالاي آخرين سکوی آخرین پلكان ایستاده ام … نه عشق جوانه می زند نه نفرت دانه می کارد روزهای خاکستری را هر شب در نهایتِ خستگی به دوش می گیرم برای دفن کردن به لابلای خاطرات نارنجی تا شروعی دیگر شاید … و با نُتی دیگر فریاد می زنم خدا پر ناخدا پر همیشه و هرگز و فردا پر   خیال دارم بر پله ي اول نردبان عشق را با پله هاي كوچك نفرت براي رسيدن به او تزیین کنم … رنگین کمان اگر بتابد تصور می کنم: خواب پر شهاب پر … مهتاب پر به تکرار می نشینم گاه دیدنش برای رسیدن به او که جلوه ی عشق است و عشق هم که جلوه ی کوچکی از اوست از هزار راهِ شيطاني بايد گذشت شيطان پر عشق پر خدا پر □ اگر مي تواني نفرت را بدل به عشق اگر نه عشق را بدل به نفرت نكن مبادا كه باز گونه شود اين حكايت نفرت پر عشق پر تا تو تا هميشه به سوي خدا پر دی 86...

مطلب کامل

چه باغ قشنگی  

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

  آينه را روبرويم گذاشتم تا به صيقل آينه ترا بصورت گل هاي زرد و سرخ و آبي و نيلوفری … چه باغ قشنگي است آينه اي از تو ساختم تو خواب مرا مي ديدی و باز من ترا در بيداری آينه از دستم افتاد آينه از دستم افتاد هزار پاره شد در صيقل هزار پاره اش باز تو بودي بصورت گل هاي زرد و سرخ و آبي و نيلوفری تکه اي از آينه را كه از زمين برمي داشتم با خودم زمزمه مي كردم: چه باغ قشنگی ست * * * آينه از دستم افتاده بود گمان مي كردم كه از عشق دور مي شوم صدائی شنيدم از جنس عشق صداي تو بود شايد كه مي گفتي: “ دستت را به من بده و بر كلامم هيچ معمایي افزون...

مطلب کامل

با آبگینه ای به دست

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

آبگینه ای به دست دارم برای ریختن آب گونه هایم مثل اینکه بخواهی خاطر های را روانه کنی کنار خاطرات دیگر برای نگهداشتن در صندوقی فیروز ه ای یا کوزه ای بلورین گفتم مثل اینکه… گفتم خاطره… آه… – مثل اینکه خودم هم دارم خاطره می شوم- امشب نه فردا هم نه پس فردا اما شاید … * * * نمی دانم کدام خدای ظالم مرا به این گوشه از زمان پرتاب کرد که رنج لذت است که شادی در گریستن است که به عمر نوح نوحه باید سر داد * * * وقتی تمام جهان لبریز از دروغ و خودخواهی و پلیدی است وقتی فقط پژواک دوستتان دارم گفتنِ تو تردید است و نه گفتن است و نفرت شنیدن یک “ نعم” از آن سوی اقیانوس های بزرگ نعمتی ست سترگ و آنوقت خدای ظالم مهربان می شود و آب گونه هایت خشک می شود تا آبگینه را به کناری بگذاری برای ملالی دیگر * * * آی کسانی که نمی بینمتان – ولی بارها با شما به گفتگو نشسته ام – ابرهای کدورت کنار رفته اند و ملالی نیست جز دوری دیدارتان خرداد 85...

مطلب کامل