از پنجره تا خدا و دست 2
كنار پنجره می نشينم و بازش مي كنم و مي خواهم از تو تا بيائي هر چه منتظر مي مانم تا….. خبري از تو نمي شود دست هايم را روبروي صورت مي گيرم و دعا مي كنم تا دو دقيقه تا دو ساعت تا دو روز …. … .. تا دو هفته، دو ماه، دو سال مي دانم كه هيچوقت نمي آیی …. … .. براي اينكه دارم احساس می كنم كه از همان دقيقه اول تا هميشه كنارم بوده اي بهمن...
مطلب کامل