باد بزن
پنجره باد بزنی ست خدا به دستت داده مرتب که باز و بسته شود از هرم روز رها می شوی *** پشت پنجره بالهای پروانه بادبزنی...
مطلب کاملپنجره باد بزنی ست خدا به دستت داده مرتب که باز و بسته شود از هرم روز رها می شوی *** پشت پنجره بالهای پروانه بادبزنی...
مطلب کاملنامش هوشنگ است شهرتش گلشیری نام دیگرش احمد است شهرتش شاملو الف بامداد هم می خوانندش مستطیل اول میز کار هوشنگ است مستطیل بعدی منزل احمد *** زمین گر گرفته سیاوشان ابراهیم وار به سادگی از آتش عبور می کنند مرداد...
مطلب کاملبرای گلشیری ، شاملو و … همیشه مثل همیشه است بوف کور سلام به خورشید می دهد سرود نازلی آیه ای زمینی است *** گلشیری یعنی هوشنگ شاملو یعنی احمد هدایت یعنی صادق مخملباف یعنی محسن و من که شعرهای گمشده ام را به یاد می آورم ورد گونه به تکرار می نشینم و دلم می خواهد مربعی بسازم با چهار ضلع و چهار گوشه صادق هوشنگ احمد محسن مربع امشبم ستاره پنج پری بشود بهتر است فروغ بال پنجم ستاره امشب می شود که هوشنگ را از ستاره بالاتر برد...
مطلب کاملبرای هوشنگ گلشیری و نصرت حمانی و با آرزوی سلامتی برای احمد شاملو (*) نه شاعرم نه شعر شناس فقط دوستدار شعر و قصه و تاریخ دان آن قدر که بدانم امروز هشتم تیرماه سال یک هزار و سیصد و هفتاد و نه است و از مراسم بزرگداشت نصرت حمانی در دفتر کارنامه به آدرس کوچه شهید عارف ادیب خیابان کریم خان زند نرسیده به میدان هفت تیر می آیم بنابراین شاعرانه هم نمی نویسم نقل خاطره است و قصد غالب یاد نصرت هر چه بود حرف و حدیث او بود مثلا کسی او را بالا برد آن قدر که خیال کنی می خواهد به طاق بکوبدش یا کسی دیگر در اعماقش برد و دست آخر منشی زاده بود که حرف خوبی زد و ما دست زدیم دست زدنی آن قدر آرام که خواب هوشنگ را که خواب نصرت را که خواب پس فردای احمد را (***) بر هم نزند *** فلاح از نصرت گفت که فاصله گذاری را بدعت کرد سیروس فاصله ها را به تصویر کشید ” باید در پلاک شماره 36 کوچه عارف ادیب بودی و می دیدی چه کرد ” منوچهر حرف دلش را زد و سیمین مثل همیشه با لحن صادقانه اش شعری از نصرت خواند و من که نه شاعرم نه شعرشناس فقط دوستدار شعر سرپا ایستاده بودم برای شنیدن تا به ابد سرپا می ایستیم برای احترام گذاشتن به: نصرت و احمد مهدی و منوچهر فروغ و سیمین نیما و محمد علی … … و هوشنگ … شاعری که قصه نویس شد شاعر نیستم که شاعرانه بگویم قصد غالب یاد نصرت است مضراب هر کلام از مهدی و فروغ و قافیه هر هق هق هوشنگ ماه که هنوز در نیامده بود به تک تک تان گفته بودم که نه شاعرم نه شعر شناس تو چرا به آخر شب به قافیه گیر می دهی *** و حرف آخر اینکه پیش از آن که ماشه ماه تیر را بچکانند تقویم را به عقب ورق می زنم و بعد به آخر سال و دست آخر من که نه شاعرم نه شعرشناس فقط دوستدار شعر و قصه ام به عاریه از قول احمد می گویم : ” سال بد سال باد سال اشک سال شک سال غیبت نصرت سال هجرت هوشنگ سال محاق بامداد (***) سال کبیسه ” 8/4/1379 (*) در تاریخ سرودن این قطعه زنده یاد احمد شاملو در بیمارستان بستری بود. بعدا دو سطر به شعر اضافه شده...
مطلب کاملبرای احمد شاملو با یاد هوشنگ گلشیری در عصر بامدادی دهکده به دیدن خانه عشق می رفتم اما دلتنگ نه کم نه بیشتر این دو گمشده آبروی جهانند عشق دارد می میرد تا هزار باره باز بمیرد و باز تا به تولد رسد عشق نمی گریزد آرام آرام متولد می شود در کلام احمد و هوشنگ نه کم نه بیشتر دهکده داشت ترک برمی داشت چاره اش تدارک تجلیل شاملو شد با ده هزار تماشاچی ازدحام امشب چگالش عشقی است در تلاش شکفتن در جلوه ای هماهنگ نه کم نه بیشتر در غروب دهکده خانه شهرک فردیس که با نام شاملو متبرک شد ازدحام عاشقانه اطراف خانه را که دیدم به آرامشی رسیدم پر رنگ نه کم نه بیشتر...
مطلب کاملبر سپیده دم آسمان دو کبوتر بال بر گشاده اند یکی بهار دیگری پائیز بر سیاهی این دفتر دو لکه ی سفید می بینم یکی سرخ یکی سبزِ سبز بر مدار عشق فقط دو سیاره باقی مانده است : پرنده ای که بال می گشاید و گربه ای که در کمین نشسته 25/12/92 _______________ با یاد « احمد شاملو » و « گابریل گارسیا لورکا...
مطلب کامل