جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

علم بهتر است یا ثروت

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 13, 2021

احمد صبح که از خواب بیدار شد احساس ناراحتی می کرد. انگار که قرار است امروز اتفاق ناخوش آیندی برایش پیش می آید. با اوقات تلخی صبحانه را خورد. کت و شلوارش را پوشید و کتابهایش را برداشت و عازم دبیرستان شد. آنروز درس انشاء داشت . او همیشه در درس انشاء نمره بیست می گرفت. البته تمام انشاء ها را از روی مجلات یا کتابهای دیگر کش می رفت . سر کلاس انشاء دلشوره اش بیشتر شد. بعد از اینکه به عادت همیشگی انشائش را خواند و مورد تشویق دبیر قرار گرفت رفت و پشت میزش نشست.  دبیر سوژه علم بهتر است یا ثروت را برای انشای هفته بعد تعیین کرد که این مسئله احمد را خیلی  ناراحت ساخت. زیرا تا کنون در هیچ کتاب یا نشریه ای به این موضوع بر نخورده بود. به خانه که رسید تمام کتابها و نشریاتش را مرور کرد و چیزی پیدا نشد. به همین دلیل نهارش را نخورد. مادرش ناراحت شد و علت را پرسید. به او دلیل ناراحتیش را گفت. شب که پدرش به خانه آمد هم هنوز همان حال را داشت. پدر او را بسیار نصیحت کرد ولی بی نتیجه بود. بالاخره به او قول داد که برایش انشاء بنویسد. بعد از یک هفته شب که پدر به خانه می آید احمد از او می خواهد که انشاء را بنویسد ولی پدر می گوید من انشاء بلد نیستم .آخر داور کشتی را چه به انشاء نوشتن. وقتی احمد دوباره قهر می کند پدر مجبور می شود پشت میز بنشیند برای نوشتن. بالای صفحه می نویسد علم بهتر است یا ثروت ولی هرچه به مغزش فشار می آورد نتیجه ندارد. چرتش می گیرد و بخواب می رود. در عالم خواب طبق معمول می بیند که دونفر دارند کشتی می گیرند و او هم داور است. یادش می آید که نشسته بود برای نوشتن انشاء. خودش را از عالم خواب بیرون می آورد و مشغول فکر کردن می شود برای نوشتن موضوع. باز هم چرتش می گیرد و می خوابد. چند بار این بخواب رفتن و بیدار شدن تکرار می شود. بالاخره متوجه می شود روی لباس یکی نوشته شده علم روی لباس دیگری ثروت . دانشمندان یک سوی ورزشگاه نشسته و علم را تشویق می کنند و پولدارها هم سمت دیگر ثروت را . پدر احمد خوشحال می شود و منتظر می ماند  که هر کدام برنده شوند او هم در انشاء همان را بنویسد ولی هر امتیازی که یکی بدست می آورد طرف مقابل...

مطلب کامل

حدیث انسانهای معروف

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 13, 2021

حافظ شاعری شیرازی، دیوان شعری نوشت و همگامی تعداد اشعار زیاد شد، تصمیم به چاپ آن گرفت.به تهران رفت و به ناشران زیادی مراجعه کرد. همه آنها با خواندن اشعارش اظهار رضایت کردند و از شاعر خواستند که باید برود و از سازمان انتشارات مجوز چاپ بگیرد. آدرس سازمان انتشارات را روی کاغذی نوشته به دستش دادند که به آنجا مراجعه کند. روزها در خیابانها در جستجوی سازمان انتشارات بود. روزی در مسیر خود به خیابانی رسید که حافظ نام داشت.از نام این خیابان خوشش آمد و تصمیم گرفت آن اسم را تخلص خود کند. برای اطمینان از این اقدام جهت استخاره از دیوانش فالی گرفت. فال خوب آمد. مطلع غزلی که در فال دید و او را به انجام این کار تشویق کرد این بیت بود: بر سر آنم اگر ز دست بر آید ___ دست بکاری زنم که غصه سر آید پس تخلص خود را حافظ گذاشت. چند روز در ادامۀ همۀ غزل ها بیتی اضافه کرد و تخلص خود را در آن گنجاند. عنوان کتابش را هم دیوان حافظ گذاشت. از مردم شنید که خطاطی بنام میرعماد استاد خط نستعلیق است. میرعماد را پیدا کرد و از او خواست روی جلد کتابش به خط زیبا ” دیوان حافظ ” رابنویسد. به جستجویش برای یافتن سازمان انتشارات ادامه داد. سر انجام مجوز چاپ را گرفت و توسط ناشران دیوان را بچاپ رساند. چنین اتفاقی هم برای نویسنده سرشناس دیگری هم پیش آمد. او که نامش احمد جلالوند بود روزی گزارش به بزرگراه جلال آل احمد افتاد و نام خودش را به جلال آل احمد تغییر داد. من تا کنون بر این باور بودم که اسم بعضی از خیابان ها را از نام افراد معروف گرفته اند. این موضوع همه جا صادق نیست. اکنون معلومم شد که حافظ شیرازی تخلص خود را از نام خیابان حافظ گرفته است. اسم واقعی جلال آل احمد هم احمد جلالوند بوده است. بزرگ علوی حتما تا کنون از داستانهای زیبای بزرگ علوی این نویسنده سرشناس خوانده اید. آیا می دانید چرا نامش بزرگ است؟ وقتی بدنیا آمد، جثه اش از نوزادان دیگر خیلی بزرگتر بود، شاید سه برابر یک نوزاد معمولی بود. او را بزرگ نام نهادند. در کودکیش هم، پدر و مادرش با او خیلی مشکل داشتند. همیشه لباس برایش کوچک بود. در خارج از خانه هم با کودکان هم سن خود بازی نمی کرد. با بچه های بزرگتر بازی می کرد. بازی های کوچک را هم دوست نداشت. در دبستان...

مطلب کامل

شیر تو شیر

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 13, 2021

« اگر چه این داستان کوتاه در قالب طنز است، ولی برای درک بیشتر، درهنگام خواندن آن باید دقت کرد. نکات ظریفی در بخش های مختلف آن است. » دو حیوان هستند که یکی خر نام دارد و دیگری شیر. اولی بارکش و احمق است و دومی سلطان جنگل و بسیار قوی پنجه. آیا این دو می توانند برابر یا یکی شوند؟ آیا تا کنون دیده اید که خر بارکشی شیر شود و قوی، یا شنیده اید شیری قوی بدل به خری احمق شود؟ جواب این پرسش ها آسان است و البته مثبت. مگر دو اصطلاح « خر تو خر » و « شیر تو شیر » به یک معنی نیستند؟ پس وقتی این دو اصطلاح یک معنی می دهند، بنا بر این خر می تواند شیر باشد و شیر هم خر. اندیشیدن و اثبات یکی بودن این دو حیوان کمی وقت ما را گرفت. کلمه « وقت » به میان داستان ما پرید. حالا ببینیم وقت یعنی زمان را با چه وسیله ای اندازه گیری می کنیم. خط کش مدرج یا متر خیاطی را نمی توان بکار برد. کسی برای اندازه گیری زمان، وسیله ای را اختراع کرد و اسمش را ساعت گذاشت. البته مناسبت دارد که چگونگی پیدا شدن این دو ضرب المثل را بدانید. در سالیان دور، مردم سر زمینی به « قفس » ، « شیر » می گفتند. اگر شیری را در قفس گرفتار می کردند به آن شیر تو شیر می گفتند. در کشور همسایه آنها هم مردم « طویله » را « خر » می نامیدند. بنا بر این وقتی خری را در میان طویله می گذاشتند می گفتند خر تو خرشده است. حالا به موضوع ساعت بپردازیم. به ساعت که نگاه می کنیم طرز قرار گرفتن اعداد روی آن توجه ما را جلب می کند. عدد 1 را اول گذاشته اند وعدد 2 را کمی در سمت راست و پائین آن قرار داده اند. بدلیل آنکه در ریاضیات اعداد را از سمت چپ به راست می نویسند : ،1،2،3،4 …. و وقتی بیشتر از یک سطر شد ، ادامه اعداد را در سطر پائین می نویسند. پس بهمین دلیل عدد 2 در سمت راست و پائین تر از 1 قرار گرفته است. نکته بعدی هم از این قرار است: بدلیل اینکه سال 12 ماه دارد، 12 عدد هم روی صفحه ساعت گذاشته اند. وقتی به تشابه ساعت و سال می پردازیم، ساعت 1 تا 3 بهار است و از 4 تا...

مطلب کامل

گلابی

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 13, 2021

چند دا ستان کوتاه در باره چند حیوان از جمله اختاپوس ، لاک پشت و دولفین را حتما” خوانده اید. مناسبت دارد که به سراغ میوه ها برویم. اگر از گندم شروع کنیم تا به خربزه برسیم، میوه های فراوانی به شکل و اندازه های مختلف در میان این دو قرار دارند. پس یکی از زیباترین و خوش طعم ترین آنها را که گلابی است انتخاب می کنیم. قبل از شروع داستان سئوالی را مطرح می کنم. چرا نام این میوه گلابی است؟ آیا گل درخت این میوه آبی است؟ چنین نیست. گلهای آن سفید متمایل به صورتی هستند. پس شاید منظور از این واژه گل آبی یعنی گلی از جنس آب است. شاید علت انتخاب این نام را کسی پیدا کند. حالا برویم به سراغ گلابی داستان. روزی در میان باغی قدم می زدم. درختان میوه زیادی در آنجا بود. به همه توجه کردم. دیدم همه گلابی هائی که از شاخه ها آویخته اند افسرده اند. از یکی از آنها پرسیدم دلیل افسردگی شما چیست؟ پاسخ داد سه واقعیت تارخی ما را آزار می دهد. اول اینکه چرا قانونو گزاران بهشت، قانونی وضع کردند که طبق آن چیدن و خوردن سیب ممنوع است. و به همین دلیل آدم و حوا را از بهشت بیرون کردند. چرا بجای سیب ، گلابی را در قانون نگذاشته بودند؟ مورد دوم نیوتن کاشف قانون جاذبه است. چرا بجای اینکه زیر درخت سیب بنشیند و با افتادن یک سیب این قانون را کشف کند، زیر درخت گلابی ننشسته بود؟ در تاریخ آمده است که در حیاط خانه آنها دو درخت بود. یکی گلابی و دیگری سیب بود. مورد سوم که ما را افسرده کرده اینست که چرا یک شرکت سازنده کامپیوتر نام محصول خود را Apple  یعنی سیب گذاشت و آن را  Peach یعنی گلابی ننامید؟ البته از دو نفر راضی هستیم. اولی ادیسون کاشف لامپ الکتریکی هست و دومی کسی که مشغول نوشتن داستان کوتاه گلابی است. حالا اگر حوصله دارید برویم سراغ ادیسون و ماجرای اختراع لامپ. ادیسون از میان میوه ها گلابی را خیلی دوست داشت. همیشه باید  هنگام صبحانه، نهار و شام  سر میز غذا گلابی وجود داشته باشد. وقتی بزرگ شد و چند اختراع کرد و به ثبت رساند، دلش می خواست اختراع بسیار مفیدی کند و آنرا بشکل گلابی بوجود آورد. مدتی شبها در فضای نیمه تاریک در کتابها جستجو می کرد تا نیازهای مردم را پیدا کند. خودش از تاریکی خیلی ناراحت بود و نیاز به...

مطلب کامل

خرچنگ

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 13, 2021

آیا می دانید چرا به این حیوان ” خرچنگ” می گویند؟ برای اینکه چنگ هایش بزرگ است و خر هم معنی بزرگ می دهد. بهمین دلیل حیوان کوچک دیگری خرگوش نام گرفته است، زیرا گوش های بزرگی دارد. مبحث نام گذاری را کنار بگذاریم و برویم سراغ داستان کوتاه ( نه بزرگ ) خرچنگ: موسیقی علاوه بر آنکه احساس انسان را تحریک می کند،  البته بیشتر در جهت شادی ولی گاه هم احساس غم به انسان می دهد. البته فقط انسان نیست که تحت تاثیر موسیقی قرار می گیرد، بلکه بعضی از حیوانات هم نسبت به آن حساس هستند. حتی بعضی از آنها آواز می خوانند که معروف ترینشان بلبل و قناری است. حیوانات دیگری هستند که از خودشان صدا در می آورند که این صدا برای انسان آزار دهنده است. از این گروه می توان الاغ را نام بر که مردم از صدای عرعر خر بیزارند. خر هم خودش این موضوع را می داند ولی از او فقط دو کار بر می آید، یا بار بری یا عرعر کردن. خر اگر چه می داند اسمش معنی “بزرگ” هم می دهد ولی خری بود که می خواست واقعا بزرگ شود و چون فقط بلد بود از خودش صدا در بیاورد، دوست داشت خواننده بزرگی شود. طوری که مورد توجه و علاقه انسان ها قرار بگیرد. هرچه تلاش کرد نتوانست، پس به این نتیجه رسید تا دنبال راه حل دیگری بگردد. بفرش رسید که ساز بزند. صاحب این خر پیانوئی در خانه داشت. یک روز که همه به مهمانی به خانه دوستی رفته بودند و در خانه کسی نبود، خر به سراغ پیانو رفت. هر کاری کرد نتوانست با سم های بزرگش دکمه های کوچک پیانو را یکی یکی فشار بدهد و از آن آهنگی خارج سازد. او از تصمیمش برای نوازندگی دست بردار نبود. همه اطاق ها را جستجو کرد، بلکه سازی دیگر پیدا کند. بالاخره در اطاق پسر صاحبخانه سازی را دید که پسر گاهی با آن آهنگ می نواخت. پسر گاهی با سازش از خانه بیرون می آمد و در حیاط ساز می زد. خر از شنیدن صدای موسیقی لذت می برد. البته اسم ساز را نمی دانست، تا اینکه روزی موبایل پسر که مشغول نواختن بود به صدا در آمد. پسر در جواب دوستش که پرسیده بود چکار می کند گفت چنگ می نوازد. پس خر اسم ساز را فهمیده بود. پس سازی را که در اطاق دیده بود می شناخت. همان چنگ بود. آنرا بر...

مطلب کامل

پرنده خياط

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 13, 2021

مرغ دوزنده يا پرنده خياط نام يک پرنده از تيره سسکيان است. مرغ دوزنده بال‌ هاي گرد کوتاه، دم کوتاه، پاهاي قوي و منقار خميده  و درازي دارد. دمش را معمولاً مانند اليکايي ايستاده نگه مي‌ دارد. او را معمولاً مي ‌توان در جنگل‌هاي باز، درختچه زارها و باغ‌ هاي آفت زده پيدا کرد.  این پرنده با اینکه خیلی کوچک است چهار اسم دارد : 1 – مرغ خیاط ،  2 – مرغ دوزنده  ،  3- پرنده خیاط  و 4 – پرنده دوزنده . البته بدلیل آنکه چهار اسم دارد ، معمولا چهار تخم می گذارد تا صاحب چهار جوجه خیاط شود. این پرنده نوکی به نازکی و تیزی سوزن دارد و از آن برای دوختن استفاده می کند. برگها را می دوزد تا آشیانه ای شود برای زیستن ، تخم گذاری و پرورش جوجه هایش. اندازه اش از گنجشک کوچکتر است ولی استعداد و فعالیت روزانه اش بیشتر. از رده سبد نشینان ، راسته گنجشک سانان ، طبقه سرده و شاخه طنابداران است. این پرنده یک جا بند نمی شود. همیشه در جستجوست. خدا او را خیاط و جستجوگر آقریده است. اگر حوصله داشته باشید به جای هائی که او سر زده می رویم. پرنده خیاط جوجه هایش را از بزرگی منظومه شمسی بیشتر دوست دارد. البته بدلیل کوچکی ، نمی تواند سراسر منظومه شمسی را به پرواز در آید. همیشه میان لانه که با برگها دوخته است نشسته و به جوجه های به دنیا آمده نگاه می کند. او به خیاطی فراوان علاقه درد . ترجیح می دهد که بجای پریدن بیهوده در آسمان ، میان لانه بنشیند و کاری کند. نه می تواند نقاشی کند نه خطاطی و خدا فقط به او دوزندگی را یاد داده است. او که به خیاطی علاقه بسیار داشت بفکرش رسید که برود به دکان خیاطی. می رفت و گوشه ای می نشست و کار خیاط را زیر نظر می کرفت ، تا فوت و فن این کار را کامل یاد بگیرد. خوشبختانه هنوز چرخ خیاطی اختراع نشده بود ، و با نخ و سوزن دوزندگی می کردند. او می توانست از مزارع پنبه ، پنبه تهیه کرده و آنرا با پنجه هایش بریسد ، تا نخ درست شود. سوزن هم لازم نداشت چون با نوک بلند و باریک خود از این وسیله بی نیاز بود. ببینیم  پرنده خياط دیگر چه کارهائی می کند. زمانی گذشت و پرنده خیاط پس از یادگیری خواندن و نوشتن ، روزی میان شاخه های درختی...

مطلب کامل