آتش و باران
قطرات آب به آهستگي فرو مي ريزند از شاخه هاي بي شكوفه لحظاتي پس از « باران » *** قطره هاي خون هم دقايقي چند پس از « آتش » 26 شهريور 62
مطلب کاملقطرات آب به آهستگي فرو مي ريزند از شاخه هاي بي شكوفه لحظاتي پس از « باران » *** قطره هاي خون هم دقايقي چند پس از « آتش » 26 شهريور 62
مطلب کاملگل مرگ چهار گلبرگ دارد به نشانه چهار ميخ بر چهار بازوي صليب گل مرگ چهار گلبرگ دارد به نشانه چهار گوشه تابوت و چهار ديوار اطاقم كه تابوتي مجلل است مزين به فرش و مبل و تابلوهاي ديواري گل مرگ چهار گلبرگ دارد به نشانه زنگ ساعت در ساعت چهار صبح چهارشنبه در ساعت بيدارباش دژخيمان در چهارراه ها نيز تنها صداي مرگ است كه گوش را مي آزارد آذر 51...
مطلب کاملايرانم با تيغ آخته چهل بار خونم را مكيده اند با اينهمه با اينكه سالخورده ام هنوز سر پا هستم اسفند 67...
مطلب کاملتنهائي عظيمي را با پلكهاي خيس و خسته و خواب آلودم حس ميكنم بيگانه است با من شب امشب بيگانه اند با من چونان هميشه اين چراغهاي مكعب شكل بيگانه است با من اين سرو سالخورد و نيز در رئوفت آب عكس ماه ماهي كه خود گريخته اگر چه بجا مانده در عمق آب عكسش و دارد مي گندد *** آن مرد ژنده پوش كه در دورتر مسافتي از من خوابيده است روي نيمكت سبز تنهائي عظيم مرا آشفته مي کند شهريور...
مطلب کاملاز سفر كردن از شهر قناري ها در بيمم من كه نبضم از بر هم زدن بال قناري هاست هر قناري آزاد است ما به آزادي آنها مديونيم هر قناري مي خواند آواز كه گمان مي رود اين آواز از حنجرة ماست كه برمي خيزد ما به آواز قناري ها معتاديم *** تا كي اين انديشه در سر پرورانم كه چرا ساقه ي هر برگ به رگبرگ منتهي مي گردد كه چرا بايد رفت مرداد 48...
مطلب کامل