جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

پنجره ی خورشید

نوشته شده توسط به تاریخ مارس 31, 2021

پنجره ي خورشيد  خيال بسته شدن دارد دوباره بازش کن ***   پنجره را مي دانم که براي بستن دوباره باز مي کني  مرا هم براي شکستن   اما هنوز بر اين باورم   که پنجره پنج حرف دارد  چهار زاويه سه بخش و دو حالت باز یا بسته  اما هنوز به دنبال پنجره اي هستم با دو بعد سياه و سفيد  تا يادم بيايد بياد بياورم  که بگويم به دنبال پنجره اي بي حرف و بي زاويه مي...

مطلب کامل

آرزوهایت را به باد بده

نوشته شده توسط به تاریخ مارس 31, 2021

خدا همین نزدیکی هاست اگر بگویم در قلبت است باور نمی کنی به زبانی دیگر می گویم که باور کنی یا به گونه ای دیگر *** سکه که بر زمین می افتد یا شیر یا خط است یا قلب می شود اما خدا همیشه خداست استوار تر از احساس تو که همیشه دوستش داری *** انگار سخت تر شد پس ساده تر می گویم *** خدا بتو نزدیک است  که مثل مادر کنار تو می خوابد و موهایت را نوازش می کند گاهی هم موهایت را می کشد اما به مصلحت چرا که دوستت دارد *** باز هم ساده تر می گویم برای گریختن از تاریکی و تنهایی پنجره را باز کن آن لکه ی سفید را می بینی که بر زمینه ی سربی آسمان از ابرهای دیگر دور افتاده است و مثل من یا تو احساس تنهایی می کند ؟ *** آن لکه ابر سفید را می گویم که در متن تیره ی آسمان تنها افتاده   پشت آن لکه ابر کوچک می دانی کیست ؟ *** آرزوهایت را هر بار که فرصت کردی به دست باد بده باد به سوی آن لکه ابر کوچک می رود تا آرزوی کوچکت را به دست خدا برساند تا واقعیتی بزرگ شود *** …. .. شب سیاه است نمی خواهد و نمی گذارد نه اسب سفید نه ابر سفید را ببینی فردا برو کنار پنجره کسی که پشت ابر سفید پنهان شده ابر سفید را روبروی پنجره اطاق تو قرار داده است تا به تماشایش بنشینی نامش را بگویم یا خودت می دانی خوداست *** فرصت را از کف مده آرزوهایت را به دست باد بده باد به پشت ابر سفید می رساند آرزوهایت را تا به دست خدا...

مطلب کامل

سرود دردهای موازی

نوشته شده توسط به تاریخ مارس 31, 2021

 از گردونه ی دوست داشتن پروانه ای پرید پریدنش مبارک باد *** گواه وسعت باران تپه زارانی که باران را نوشیده اند و به سبزی نشسته اند امسال گواه صاعقه پروانه هایی که می پرند به موازات عشق *** بر تخته ی سیاهی معلم ریاضی با گچ سفید دو خط موازی کشید تا هزار مسئله سخت را در ذهن کودکانه ما آسان کند پس موازی شدیم و موازی رفتیم و موازی گفتیم و موازی گریستیم *** خطوط موازی به بی نهایت کشیده می شدند و ما بر دوجانب موازی رودخانه ای که تا ابدیت امتداد داشت چونان صف چنارانی سالخورد با خستگی به تسلیم سر سپرده بودیم وقتی که آفتاب هنوز بر نتابیده بود *** آفتاب راه همیشه و ماه راه همیشه را و لکه ابری سرگردان بر آسمان فیروزه ای در تردید مگر بشود بارانی تا ببارد به گونه ی کودکی گریان یا غنچه ای خندان *** از گردونه ی دوست داشتن به دور افتاده ام چونان تبری خسته به جنگلی سر سبز یا قایفی باژگونه بر دریایی بی افق یا ترانه ای که به لب گزیدنی دشنام می شود *** مرا و ترا چه می شود که بر سر راه تو دوست داشتنم ترک بر می دارد و آسمان ترک بر می دارد و عشق ترک بر می...

مطلب کامل

خاطره / اتفاق

نوشته شده توسط به تاریخ مارس 31, 2021

تو چند خاطره اي ؟  من  چند اتفاق ؟ …  تو چقدر اتفاقی ؟  من چند خاطره ؟  *** فواره عشق را در رسيدن به ارتفاع و سرنگون شدن  تجربه مي كند  جويباره  در امتداد افق خزيدن را تا فنا شدن و رسيدن به عشق جويباره اي يا فواره …  فرقي نمي كند  دنبال عشق باش ***  اي كاش آب بودم ( * )  فواره اي جويباري  يا به گونه ي اشكي كنار چشمي …  به روزگاري كه هميشه خدا  بر زبانمان جاريست  هر چه هست و نيست  به گفتار اوست        خدا قوت         خدايا به اميد تو         به خدا قسم         خدا شاهد است        خداحافظ         خدانگهدار         در پناه خدا  اما به پندار در ميانه نيست *** خدا براي كمك  يا برآوردن آرزو  يا نجات از نجا…ت  نيست  ترازوي عدل هم به دستش نيست  بزرگتر از آن است  كه با آرزوهاي حقير بخوانيش  و صدايش زني  تا چوب طلائي جادوئي را  به دستت دهد  يا چراغ جادو را  برای بر آوردن نیازهای حقیرت  …..  من كجاي خاطره ام؟ تو چند اتفاقي؟  ***  نه عشق اتفاق  نه خدا اتفاق  …..  اتفاق خاطره مي شود مثل آمدن مانلي مثل تولد نازنين مثل اينكه احساس مي كنم ….  ( * ) مطلع شعری بسیار زیبا از...

مطلب کامل

تولدی دیگر

نوشته شده توسط به تاریخ مارس 31, 2021

برای احمد شاملو و هوشنگ گلشیری هنوز حساب میز را نپرداخته ام شماره میز از هزار بالا می زند شماره میز را از پیش رقم زده اند هزار و سیصد و هفتاد و نه تامل کنید راه بدهید تا شاعر ” لباس نو بپوشد “ باید به دوستان برسد به نصرت و هوشنگ و با پای قطع شده دوباره بگوید از این کسالت مزمن خسته ام از این عفونت از این نفرت از این سال سال بد سال باد سال اشک سال شک سال کبیسه تقویم را از روبه رویش بردارید صندلی چرخدارش را رو به روی افق بگذارید از خرداد تا مرداد چه قدر عشق کشته شد چند پرنده چند شاعر چند قصه نویس باید بمیرد تا سال کبیسه به آخر رسد *** ریشه در استخوانم دارد ترانه های کوچک غربت پیش از آن که بمیرم هزار مرگ را گریسته ام وارطان مرتضی خسرو صدای افتادن و زخمی شدن هر سیب از بهشت مرا راند دنبال سیب سرخم می گردم راستی سیب سرخم کجاست؟ *** با پای بریده پریدم پرش آسان نبود پشت کرد به من آسمان کودکی شدم در اعماق به قدری عاشق بودم که دنبال تابوت خودم افتادم و هنوز نمی دانم چه کسی برای نبودنم سینه چاک می دهد *** صندلی چرخدار دنبال صاحبش می گشت عاشقان سوگوار سربی کلمات سیاهش را به سر کشیده بودند یک روز با پای خسته آمده بود از آئینه ای که گرد نفرت داشت به جادوی کلا آئینه ای آفرید که غایت عشق بود پس آن گاه خطی بر آسمان عشق کشید و نهان شد                                                            *** آزادی یعنی این پرنده های محبوس از قفس گریخته اند احمد و هوشنگ برای ما حسرتی به جا مانده کاش دنیای تازه شان را می دیدیم *** ابراهیم وار پا به آتش گذاشتند گلستان شد برای همین ردای سیاه را از سر بر می داریم...

مطلب کامل