“5 تابلو معرق”
تابلو اول:صورتی نزدیک تر بیا مثل زمانی که لنز دوربین را تنظیم می کنیم برای عکس گرفتن مهنم دارم عدسی چشمانم را تنظیم می کنم برای گرفتن یک عکس نزدیک تر کمی زیاد شد کمی به عقب * * * خاطرات این دو روزه هزار ساله اند انگار خاطره پشت خاطره می آید تا حضورت را همیشگی کند * * * چقدر زیباست تمام خاطره ها رنگ صورتی به خود گرفته اند * * * تابلو دوم: نیلوفری سئوال می کنم از خود باغبان این گلخانه ام مگر که سر تا سرش را جوانه گل نیلوفر و اطلسی نشاء کرده اند و من راه افتاده ام با شیشه ای گلاب بدست پای هر جوانه قطره ای آبگینه که خالی می شود از آب گونه ام کمک می گیرم تا فردا که دو روز از دیروز جلو افتاده به تماشای گلهای تازه بنشینم با کلامی خفته زیر لبانم که زمزمه کردنی است گفتنی اما نیست * * * تابلو سوم:سبز راهی که می شوی دلت می گیرد مثل زمانی که گمشده ای داری و نمی دانی چیست حس می کنی که فضا را موسیقی غریبی پر کرده و بندی از شعری در پس پشت خاکستریت تکرار می شود (* ) …… چیزی به ذهنت خطور می کند کنار جاده زیر نور نگه میداری خودکار سبز را از جیبت در می آوری کاغذ سفید هم که همیشه کناردستت هست کاغذی بر می داری اما افسوس ….. آنچه را که می خواستی بنویسی از ذهنت پریده است تو هم به چمن خیس کنار جاده خیره می شوی و با خودکار سبز روی کاغذ سفید خطوطی عمودی و مایل اما کوتاه که مثلا طرح سبزی چمنی است لگد شده و بعد به راهت ادامه می دهی همین … * * * تابلو چهارم: زرد تنها که می شوم شعری از گذشته بیادم می آید بنام گل زنبق هر چقدر فکر می کنم به خاطر نمی آورم که گل زنبق چند برگ دارد اما بیاد می آورم شبدر را که گل نیست سه برگ دارد راستی … عشق هم که گل نیست نمی دانم که چند برگ دارد تو می دانی؟ …. * * * تابلو پنجم: کبود برنگ کبوتر چاهی نیمه شب است مطمئنی که دیگر پشت در کسی نیست یا نباید باشد در را می بندی قفل در را هم می اندازی اما صدای کوبه ی در ترا بسوی پنجره می کشاند راستی نمی دانی چرا؟ … آه ه ه ه ه ه آن کبوتر...
مطلب کامل