جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

حدیث دیگری از عشق

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 1, 2021

از هر زبان که می شنوم نامکرر است قصه آن دختر نابینا را می دانی ؟ که از خودش تنفر داشت که از تمام دنیا تنفر داشت و فقط یکنفر را دوست داشت دلداده اش را و با او چنین گفته بود « اگر روزی قادر به دیدن باشم حتی اگر فقط برای یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم عروس حجله گاه تو خواهم شد » *** و چنین شد که آمد آن روزی که یک نفر پیدا شد که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد و دختر آسمان را دید و زمین را رودخانه ها و درختها را آدمیان و پرنده ها را و نفرت از روانش رخت بر بست *** دلداده به دیدنش آمد و یاد آورد وعده دیرینش شد : « بیا و با من عروسی کن ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام » *** دختر برخود بلرزید و به زمزمه با خود گفت : « این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند ؟ » …. دلداده اش هم نا بینا بود و دختر قاطعانه جواب داد: قادر به همسری با او نیست *** دلداده روی به دیگر سو کرد که دختر اشکهایش را نبیند و در حالی که از او دور می شد هق هق کنان گفت « پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی » ————————————————— این متن به انگلیسی بدستم رسید  و من آنرا شعر گونه برایتان ترجمه کرده ام —————– جواد شریفیان...

مطلب کامل

دوست داشتن یعنی

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 1, 2021

دوست داشتن یعنی گلی به دستت می دهم تا دروازه ای به گلستانی بگشائی دروازه ی دلت را نشانم بده دوست داشتنت کلیدی شده چگونه دوست ندارم دنیا را دنیا یزرگترین شعر خداست آسمان دلم با ستاره ی دوست داشتن پولک دوزی شده آینه های موازی دوست داشتنم را وسعت می دهند دوست داشتنی چرا نمی شوم در چشم ماهی ؟ عقربه که تند تر می چرخد دوست داشتنم گر می گیرد ازمن مرنج تلاش کن دوستت بدارم صدای بارش باران نمی گذارد بگویم دوستت دارم از درخت دوست داشتن اگر می توانی پیچک تردید را جداکن درخت تنهائیم را با دوست داشتن تزیین کردم همه چیز گران و سخت شده دوست داشتن فقط ارزان است و ساده تا گل محمدی حسد نورزد دوست داشتنت را پنهان کردم حس دوست داشتن به قشنگی دوست داشتن نیست تا دوستش نداشتم ندانستم که دوستش دارم چون دوستت دارم سخت ترین کلام « دوستت دارم » گفتن است دلت می خواهد دوست بداری یا دوستت بدارند اگر می خواهی دوست بداری دوستت...

مطلب کامل

نوعی کوچ …نوعی بدرود با گذشته…

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 1, 2021

بايد تمام جامه دانهايم را بر بندم تا انتهاي راه روز نخواهد بود تا انتهاي راه صف منظم درختان نيست و قاطري كه بارهاي مرا حمل مي كند – حتي شهوتهايم را- شايد تا نيمه راه ؛ بماند پس بايد سبكترين جامه دانهايم را بردارم *** اينجا نمی شود ساكن بود يا من نمي توانم بر يك مدار واحد ؛ گردش كنم مانند بچه اي كه چرخ فلك را به بازي نشسته است اينجا حصار كامل نيست بايد حصار كامل باشد يا آزادي كامل وقتي خط رقيقي از آزادي در متن تيره حصار جريان يابد ميل شكفتگي و رهايي را در من زنده مي كند و آتش نياز مرا پر زبانه تر اينجا دريچه ايست كه حقارت زندان را تشديد مي كند وقتي كه بر زمينه آبي گروه گنجشكان تصوير مي شوند با بالهاي پر عطش خود _ كه آبي ملايم را مي نوشند_ من جيك جيك بي خيالي آنها را نمي توانم بشنوم اينجا سكوت مطلق نيست بايد سكوت مطلق باشد يا ازدحام و همهمه اينجا صداي جويدن موشي مي آيد كه پاره كاغذان شعر آلودم را به تكه هاي ريز بدل مي كند *** بايد تمام جامه دانهايم را بر دارم تا انتهاي راه روز نخواهد بود يك شعله حقير تمام سياهي شب را كافيست پس شمع كوچكي هم بايد بردارم اما چقدر سخت نفس نفس خواهد زد شعله وقتي كه باد بيايد بايد براي آن هم فكري كرد من بايد به انتها بروم با پاهايم رفتن به از نشستن و ديدن كه استواري پاهايم دارند گريه مي كنند *** بايد تمام جامه دانهايم را بر دارم تا انتهاي راه صف منظم درختان نيست يكروز در ميان بيابان خواهم بود با ديو هاي خشم اگين با مارهاي زهر آلودي كه حرمت ديارشان با پاي من لگد شده يكروز من به جنگل بكري خواهم رسيد با شيرهاي شرزه اي كه كينه مرا به دل دارند بايد تمام جامه دانهايم را از ماسك هاي وحشت باري مملو كنم تنها همين براي من كافيست دستم تهي است من به گلوله هاي سربي بي ايمانم با ماسك هاي پر هيبت آنها را خواهم ترساند و تا عمق سرزمين بكر و ناشناخته شان خواهم رفت *** بايد سبكترين جامه دانهايم را بردارم آن قاطري كه بارهاي مرا حمل مي كند _حتي شهوتهايم را_ خود را براي راه درازي تدارك نديده است او احتياج به خوردن و خوابيدن دارد او احتياج به حرف زدن دارد من از گفتگوي با او درمانده ام شايد...

مطلب کامل

به آرامي حضور كرم ابريشم

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 1, 2021

          آه ه ه ه ه نبايد سكوت اينهمه  طولاني مي شد يا به قدري كه شكوفه درخت سيب براي به ميوه رسيدن به خستگي بنشيند يا كوچك آنقدر كه زير پا گم تا دوباره براي هميشنه بدنبالش بگردي آ ه ه ه ه ه  *** آه ه ه ه ه هزار آه براي شكوفه هاي صورتي سيب كه رنگ قهوه اي خاك را به خود گرفته اند هزار آه تا شكوفه هاي صورتي به شاخه درختي اما خسته به خستگي افتاده ام امشب آه ه ه ه ه بیا بيابان را براي هم و براي هميشه قسمت كنيم خاري براي پاي من خاري به دست تو دستت چقدر كوچك و دلم چقدر بزرگ ميان اين بيابان غريب افتاده آه ه ه ه ه  مگذار سر بخورم  بر این  سرسرا چه سرسرای بزرگ کچکی ست آه ه ه ه ه الفباي عشق را چرا چنين به تعجيل خراب مي كني از اين ستاره به آسودگي فرار كن اما ستاره مقصدت را قبلاً روي شيشه پنجره نقاشي كن  *** آه ه ه ه سكوت نبايد اينهمه طولاني باشد يا شكوفه درخت سيب براي به ميوه رسيدن به خستگي نشسته باشد يا بقدري كوچك كه زير پا گم تا دوباره بدنبالش بگردي آه ه ه ه ه *** تمام آسمان به چرخش افتاده تمام احساسم با رقصي غريب در پرواز است شايد تمام دنياست كه مي چرخد روبروي مني كه پايم بسته ست مثل اينكه تمام نمي شود اين رويا يا بايد به قهقهه اي طولاني سكوت را بشكنم تا تمام سنگريزه ها باورم كنند آسمان و زمين و حتي كرم كوچك ابريشم *** آه ه ه ه تمام شبم مي چرخد و باز مثل اينكه تمام نمي شود اين رويا براي  اينكه رها شوم زير پايم را خالي كن تا بر كهكشان ديگري...

مطلب کامل