جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

چند قطره در دریا

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

چقدر آسمانِ ابری آبی است
و برگ درختانِ سوخته ، سبز
و دوست داشتن غریب

***
مانندِ صاعقه می گذرد روز
فاصله ها بسیار
زیستن کوتاه
و عقربه ها سریع تر از مردم چشمی چرخند
در پیرامونِ نقطه ای که دیده نمی شود

***
داستان غریبی است
گرگها
گوسفندها را بر می درند و می خورند
گوسفندان اما
فقط بع بع می کنند

پرنده ای هم که دانه از میان پرچین بر می دارد
چشم انتظار بازی

و باز در کمینِ پرنده
که به بر گرفتنِ دانۀ کوچکی
به منقارش دل خوش است

***
هماهنگِ بع بعِ گوسفندان
نام گلی را بر زبان بیاوریم
که در میان گلدان نیست

نام سپیده ای را
که در شبِ خیابان نیست

و بر دریچه ای چشم بدوزیم
که بر راهِ شیری کهکشان نیست

***
نه با سایه
که به همسایه :
چنگ به بالشِ کوچکت بزن

که سرطانِ درد
در سراسرِ آبی تا خاکستری
گسترش می یابد
28 / 12 /1391

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *