جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

در پاگردِ پلکان

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 30, 2016

– به بهانۀ دیدن نمایش « پلکان » و تقدیم به همۀ هنرمندانِ آفرینندۀ این کارِ بیاد ماندنی ، و خانم مهری آسایش گرامی –


از همیشه ، زیبا تر می رقصد
غنچه ای ،
در آغوشِ بهار

فروغ که پیشتر گفته بود :
« جهان به لانه ماران مانند است »

***

نه خوب و نه ناخوبیم
مثل برگهای زردِ کنارِ خیابان

نه میل مردن

نه توانِ بر آمدن

شاید هوایِ امشب
کمی طوفانی است

***
خیابان خانه ما دو سویه است
و صندوق خاطره
در انباشتن
تهی می شود

***
دردا که نازکِ تیزِ تیشه ای از عشق
لبخندِ سردِ بزرگِ یخی صد هزارساله را
آب نمی کند


دردا که روز می گذرد
باد خورده بر طنابِ خاطره ای
و ما به کج اندیشی افتاده ایم
در فروغِ شعاعِ دروغینِ آفتاب
دریع از مهتاب

….
ولی هنوز
جوانه های بی ریشه
با وزشِ باد می رقصند

***
بازی کوچکی است شب

نه ابری به گوشه آسمان افتاده
نه عکسی برای ظهور
نه فرشته ای
که شانه زند
مویِ شانه نخوردۀ مهتاب را

شب در تکلم تنهایی
سُر می خورد
تا فردا

طنابی قطور به گردنگاهت شود
و رنگها
در بی رنگی
دوباره سُر بخورند

***
اگر بتوانیم
کمی بیرون تر
در این شب سیاه قدم می زنیم :

تا « پلکانی » به پایین شویم
که کودکیِ « سلیمان » را
….
احساس کودکانه
دهان ها را بسته
دست خسته را خنجری می کنیم

برای شبی که در آمدن و گذشتن است

***
بازی تمام شد
هلهلۀ تماشاگران شروع شد

و سر انجام
بازی به پایان می رسد
تا شادیِ خسته دلان آغاز

***
برایِ گم شدن شروع می شود :

بر دردِ پلۀ درد
یا پله کانِ دردِ پله کان
و یا ، تا
… چند نقطۀ دیگر
….
اکنون ، اما برای ما
عکسی دوباره به یادگار بگذارید

***
امیدی کوچک
هنوز هست
حتی اگر خورشید و روز
سرِ آمدن نداشته باشند

20/12/91

 

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *