جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

غزل 2

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 26, 2016

هر سو نظر شد نگاه تو آمد

آن دیده ی دل سیاه تو امد

آنقدر گفتم که سنگ تو خندید

آنقدر مردم که ماه تو آمد

آنقدر رفتم که مدهوش گشتم

یاور نداری که شاه تو آمد

لرزیدم از سوز سرمای پائیز

خورشید گرم نگاه تو آمد

بی گاه بودم نگاه تو تابید

بی راهه بودم که راه تو آمد

غرق گناهم چو دیدی رمیدی

کشتی شدم غرقگاه تو آمد

من می روم تا بگیرم بخوابم

شاید که پشت و پناه تو آمد

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *