جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

عشق و درد ( ادامه ی با خودم هستم )

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 26, 2016

  بانی عشق باش

نه راوی عشق

راوی درد باش

نه بانی درد

***

با خودم به زمزمه بودم که پنجره باز شد و بسته

با پرنده ای که به داخل آمد

با دو شاخه کوچک بر منقارش

عشق و درد

آنها را کنار پایم روی زمین گذاشت و پرید

***

 

پرنده رفته بود و پنجره بسته

به خودم برگشتم

به دنبال کاغذی می گشتم که روی آن چیزی تازه به ذهن آمده را بنویسم

کاغذی در دست چپم – که هنوز درد می کند – دیدم

رویش نشته شده بود :

بانی عشق باش

نه راوی عشق

راوی درد باش

نه بانی درد

….

با تو نیستم

با خودم هستم

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *