مرداد
ای رهگذر
ای جانت از رویای آب یخ زده لبریز
این سو اگر میل است به رفتن
بدان که
راهی ست بس هموار
نه اش باطلاقی هست
نه اش کوهی مقابل
و نه دریایی
تا بیکران در زیر پایت جاده ای هموار
و بر سرت
خورشید آتشبار
***
ای رهگذر
آنسو ترا چاهی ست اندر پیش
چاهی
اگر چه قلبش از سنگ است
– سنگی سیاه و تیره –
اما دل سنگش چو بشکافی
آبی زلال و سرد می خواند به خویشت
می گردد پذیرایت
***
آنان که می گفتند :
” راه از چاه بهتر “
گفتند و رفتند
اما
خبرشان بود آیا ؟
از دوزخ مرداد امسال
امسال نه
هر سال
هر سالی که می آید
***
ای رهگذر
آگاه
صحبت ز مرداد است و مردن
– مرگ از گرما –
در ابتدای جاده می گویم که :
این سو راه
این سو چاه
این هم عمود آفتاب تفته و بدخواه
اندیشه کن کوتاه
مرداد ۱۳۴۷
توضیح :
ا – به بهانه گرم شدن هوا در آخرین روزهای مرداد
۲ – تابستان سال ۱۳۴۷ که برای کنکور از شهرستان به تهران آمده بودم و با بُعد راهها و
گرمای طاقت فرسا هنوز بیگانه بودم، این شعر را سرودم.