جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

پروانه و خورشيد

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

از چشم پروانه

خورشيد دوست داشتني و باورنكردني است

از چشم خورشيد

پروانه

خورشيد پشتِ پنجره

پروانه پشتِ پنجره

من در خوابِ خورشيد و پنجره و پروانه

دوست داشتني چرا نمي شوم

در چشم ماهي

– پروانه-

– خورشيد-

چقدر وحشت مي كند

پروانه در طلوعِ غروب

وقتي فقط مرا پشتِ پنجره مي بيند

پنجره ی خورشيد را مي بندي

هزار شمع روشن مي كني

پروانه اما يخ زده از سرما

پشتِ شيشه ی پنجره

پروانه خواندن و نوشتن نمي تواند

پريدن را اما…

پروانه باش

كوتاه به زيستن

اما دوست داشتني

خورشيد دارد غروب مي كند

نگاهم

در جستجوي كوچكترين خورشيد است

و بزرگ ترين پروانه

چشمِ پروانه كوچك است

آسمانش اما

از سياهيِ خالِ بالش بزرگ تر

به جستجوي خورشيد باش

و آفتابگردان

و پروانه كه آفتابگردان را

بال ندارم

وگرنه

پروانه مي شدم

براي نزدیك تر شدن به خورشيد

پروانه چشمهايش را

روي با لهايش نقاشي كرده

آسمان را آبي كن

خوابت را مهتابي كن

اگر هنوز

عاشقِ رقصِ پروانه ی پشتِ پنجره هستي

آفتاب هميشه است

رهايش كن

لكه ابرِ كوچك را ببين

و عبورِ پروانه را

بر قابِ پنجره

پروانه در خيالِ خود

فرزانه در خيالِ خود

تو اما خيال را رها كن

زمان گذشت

پيله خوابِ پروانه

پروانه خوابِ پيله

من و تو و خدا هم

خوابِ یکديگر را

چند بار حسرتِ پروانه

به رنگين كمان

رنگين كمان

به رنگِ بالِ پروانه

پروانه مي پرد

خورشيد مي تابد

شب

سرِ آمدن ندارد

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *