جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

از سر دلتنگی

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

می خواهم آفتاب شوم

ابرکینه

اگر بگذارد

 

می خواهم

باران شوم ببارم

برای اینکه سبزتر از همیشه شوید

برای اینکه همیشه سبز بمانید

و سبزینه ای دیگر باره

اگر چه خودم به زردی

می دانم

باز

می خواهم

به سیاهی شب باشم

آلوده اما به خاکستر غروب

تا در انتظار فلق بنشینم

می خواهم آب شوم

دریا نه

قطره ای

چقدر تشنه در این بیابان لم یزرع

اشک چشمهایشان را

بر کف دستانشان

برای رفع تشنگی

هنوز

در کوچه های بی بن بست سرگردانم

و هنوز

دلم هوای کوچه ای گمشده در شاهراههای کودکی را دارد

که دو بن بست داشته باشد

از دو سوی

و…

راه گریزیش

نه

اسفند ۸۵

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *