جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

چه باغ قشنگی  

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

 

آينه را روبرويم گذاشتم

تا به صيقل آينه

ترا بصورت گل هاي زرد و سرخ و آبي و نيلوفری

چه باغ قشنگي است

آينه اي از تو ساختم

تو خواب مرا مي ديدی

و باز

من ترا در بيداری

آينه از دستم افتاد

آينه از دستم افتاد

هزار پاره شد

در صيقل هزار پاره اش باز تو بودي

بصورت گل هاي زرد و سرخ و آبي و نيلوفری

تکه اي از آينه را كه از زمين برمي داشتم

با خودم زمزمه مي كردم:

چه باغ قشنگی ست

* * *

آينه از دستم

افتاده بود

گمان مي كردم كه از عشق دور مي شوم

صدائی شنيدم

از جنس عشق

صداي تو بود شايد كه مي گفتي:

“ دستت را به من بده

و بر كلامم

هيچ معمایي

افزون مكن”

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *