جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

با آبگینه ای به دست

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

آبگینه ای به دست دارم

برای ریختن آب گونه هایم

مثل اینکه بخواهی

خاطر های را روانه کنی

کنار خاطرات دیگر

برای نگهداشتن

در صندوقی فیروز ه ای

یا کوزه ای بلورین

گفتم مثل اینکه…

گفتم خاطره…

آه…

– مثل اینکه خودم هم دارم خاطره می شوم-

امشب نه

فردا هم نه

پس فردا اما شاید

* * *

نمی دانم کدام خدای ظالم

مرا

به این گوشه از زمان

پرتاب کرد

که رنج

لذت است

که شادی

در گریستن است

که به عمر نوح

نوحه باید سر داد

* * *

وقتی تمام جهان

لبریز از دروغ و خودخواهی و پلیدی است

وقتی فقط

پژواک دوستتان دارم گفتنِ تو

تردید است و نه گفتن است و نفرت

شنیدن یک “ نعم” از آن سوی اقیانوس های بزرگ

نعمتی ست سترگ

و آنوقت خدای ظالم

مهربان می شود

و آب گونه هایت خشک می شود

تا آبگینه را به کناری بگذاری

برای ملالی دیگر

* * *

آی کسانی که نمی بینمتان

– ولی بارها با شما به گفتگو نشسته ام –

ابرهای کدورت کنار رفته اند

و ملالی نیست

جز دوری دیدارتان

خرداد 85

 

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *