جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

دلتنگي

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

وقتي كه عشق

حس عميق گمشدگي است

وقتي كه زندگي

جز گم كردني و گم شدني نيست

پس عشق را عصاره هستي

باور كن

_

وقتي كه عشق حس تباهي است

وقتي كه در نگاه تو ، من خود را

ويران مي سازم

با دستهاي خود مرا دوباره بساز

دست ترا براي سازش آفريده اند

_

آخر مگر نه ، روحم

شمشير آبديدة تيزي بود

كه عشق را غلافي كردم

بر آن

آخر مگر نه ، جسمم

چون پيچكي است

پرپيچ و تاب و

بيتاب

با داربست عشق فقط قادرم

بر آسمان بسايم سر

_

با اين همه

مي داني اي عزيز

قلبم گرفته

چونان گرفتگي اين هواي ابري حزن انگيز

و عشق

مثل جاگذاشتن دستكش و يا چتري است

بر روي صندلي اتوبوس

وقتي كه تو به آنها  بيش از حد

محتاجي

در اين هواي سرد و وحشي و باران خيز

در اين غروب خسته پائيز

پائيز 49

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *