جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

عاشقانه 1

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 19, 2016

مثل تنهائي

مثل شب

مثل بي خويشي

مثل هذيان

مثل تب

آمد

_

مثل مي

خواستني

مثل تنهائي من

كاستني

خنده اي بر لبهايش جاري شد

_

مثل شبنم

بر گل

مثل گل

بر گلدان

مثل گلدان

بر طاقچه ي خانه

در كنارم بنشست

_

در سر انگشتانش

ميل ماندن مي روئيد

_

مثل آواي خفيف آب

مثل نور كمرنگ مهتاب

ملايم

شد زمزمه گر

و سكوت سنگين را

با نجوايش

بر هم زد

او چه مي گفت ؟

نمي دانم

شايد

شرمگين بود

_

مثل كبريتي

كه بخواهد بر گيراند

مثل يك گل

كه بروياند

مثل يك پنجره را بگشودن

كرد نگاهم

در نگاهش كه دريچه ي دلخواهي بود بسوي نور

در نگاهش كه دريچه ي دلخواهي بود بسوي تاريكي

در نگاهش كه مرا تا ابديت مي برد

زندگي را باور كردم

فرودين 49

 

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *