جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

سحر خيز بلوك

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 19, 2016

گور باباي شب

هنوز فردا صبح زود

مثل هميشه

پيرمردي كه چهره مثل پدر دارد

برگ هاي ريخته بر آجر فرش بلوك را جارو مي كند

و خاطرات شب را

تا روز ديگري

به زيبايي آغاز شود

گور باباي شب

***

پا را روي پا بينداز

به تبليغ ماشين لباسشوئي ماشين سواري ماشين هاي اداري و

بخاري ديواري دل ببند

گور باباي آسمان

كه زور مي زند پرده ابر را بر طناب شهاب بياويزد

گور باباي دوست داشتن

كه هرچه زور زدم نفرت نشد

پرنده اي بودم سرگردان

بالم به شاخه تقدير گرفت و شكست

گور باباي تقدير كه به پيشاني پيرمرد نوشته تعظيم

اما هميشه من اول به او سلام مي كنم

گور باباي عشق

حتي پس از پنجاه

هميشه محصول عشق

نفرت بوده است

آبان 79

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *