اول صف
خورشيد اگر بميرد
خورشيد ديگري
بر آسمان متولي مي شود
آسمان ستاره
تا به ابر بنشيند
رنگ كهكشان
نيلي مي شود
در نبودن خورشيد
گستره آسمان
خالي مي شود
فروغ شعاعش
پرنده را
بالي مي شود
***
« بعدا » چند بار گفتي
چند بار بگويم
« هميشه
زندگي
زيباست »
چند بار بخندم
تا به جايزه صدم جشنواره
دست بيازم
چند بار بگريم خوبست؟
***
پرنده عشق
محصور در قفس دستم بود
دستم را گشودم تا
پرنده به بام خانه همسايه
بنشيند
***
چند بار بميرم
تا براي بار چندم تولد يابم
تا داستاني بگويم
براي ديگري
يا خلال خاطره شوم
يا
همرنگ سنگ صبور
يا چند بار زنده شوم
تا بميرم
تا بگويم
عشق
خاطره اي به ياد ماندنيست
نيست
نيست
نيست
همين
چند بار بايد بخندم
تا بهار شكوفه زند
***
ستاره ها
بر كهكشان شيري در خوابند
ستاره من
در كهكشان تو سرگردان
چند بار بايد بخندم
تا بهار را باور كني
چند بار بايد زندگي كنم
تا تو بهار شوي
چند بار بايد دوست داشتن را
به غلط
تلفظ كنم
باور كن از اول روز
تلفظ درست دوست داشتن را
يادم نداده اند
براي بار هزارم مي پرسم
چند بار بايد بگويم
تلفظ دوست داشتن را نمي دانم
چند بار بگويم
تلفظ دوست داشته شدن را
ياد بگير
يادم بده
***
چند بار براي بار هزارم بگويم
هيچ كسي دوستم ندارد
براي دوست داشتنم
استخاره كن
و
اول صف بايست
اسفند 76