جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

پاره پاره هاي شب هفتم

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 19, 2016

– براي هوشنگ گلشيري –

 

ساعتي نمي شود

كه مادي هاي كوچه هاي اصفهان را

بي تو مرور كرده ام

اصفهان

به نهر ” مادي ” مي گويند

***

آن قدر به سيري دل نديدمت

كه براي هميشه

وعده به نديدن دادي

اصفهان به نهر ” مادي ” مي گويند

من تو را چه نام بگذارم؟

چند بار كنار مادي لغزيدي

ولي نيفتادي؟

***

سيگار پشت سيگار

به اعتراض كسي گفت خفه مي شويم

بعد از پكي به سيگار

با دستي فشرده به پيشاني گفتي

اين اشتياق مرا كشت

***

معصوم هشتم

فرزانه

روي زمين اشك مي ريزد

آن قدر آرام

كه خوابت را به هم نزند

***

در نبودنت

زودتر از همه به امام زاده طاهر آمديم

در نبودنت چه دير، دير، دير، ديرتر آن قدر كه

به بيمارستان منجر شد

و به تابوت و تا بود و بود و هميشه

و ” مثل هميشه ” دلم تنگ است

***

سه بار به افق امام زاده طاهر خيره شدم

چيزي به چشم نيامد

بار چهارم خدا را ياد كردم

سايه اي زمين را پوشاند

ابر نبود فرشته بود

پرسيدم:

_ چرا ديگر نيست؟

گفت:

_ ” خورشيد كلاه ” كتاب خانه هاي اين شهر

هميشه زنده است.

79/3/24

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *