معصوم هفتم
– براي هوشنگ گلشيري –
آنكه بهترين است
در بهار
به آسمان
و به جمع عاشقان مي پيوندد
” بهار عشق مبارك ”
***
با بودنت هنوز
خانه را رنگين مي كني
با بودنت هنوز
شعر مرا آهنگين مي كني
با بودنت
_ كه مي دانم براي هميشه هستي _
هنوز
بر كتابخانه هاي هزاره هاي بعد
وقتي كه كهكشان براي تو سرود مي خواند
درد امروزم را كه هفدهم خرداد است
تسكين مي دهي
” بهار عشق مبارك ”
***
جاودانه اي
به جاودانگي پيوست
دلم زخمي شد
آن كسي كه در رفتن زخم به دلم نشانده
به تخت سليمان نشسته و كلاهش خورشيد است
و به ” خورشيد كلاه ” قصه امشبش مي خندد
دلم براي كتاب هاي گمشده ام تنگ است
را تا به آخر براي « حديث ماهي گير و ديو » و براي آن شب كه
دوستي خواندم
دلم براي عشق گمشده ام تنگ است
و آرزوهاي خوب بدل به ياس شده
در اين بهار
” بهار عشق مبارك ”
***
از هميشه بيشتري
بزرگتري
حتي
اگر
ازدحام خيابان شريعتي
تا سه راهي ظفر
نبودنت را
به تعزيت بنشيند
اش شكسته « عروسك چيني » مثل دختر كوچكي كه « مثل هميشه » هنوز
دلم تنگ است
و با هزار شعله اشك كه به گوشه چشمم مي رويد
صعود ستاره ام را جشن مي گيرم
و با گريه مي سرايم
” بهار عشق مبارك ”
***
« بره هاي راعي گم كرده » براي
را به يادگار گذاشتي « پنج معصوم »
معصوم ششم سرزمينت بود
خودت شدي « معصوم هفتم »
……..
هزار حرف براي گفتن داشتي اگر پنجره اي بسته بود
هزار حرف براي گفتن داشتي اگر پنجره اي باز بود
در سال هاي آخر هزاره دوم
هزار عشق را خنجر كردي
براي باز كردن دمل نفرت
و در ماه هاي اول هزاره سوم
خدا
كه دوستت داشت
مثل كبوتري
آن قدر روبه رويت پريد
كه تو را از خود كرد
و با خود برد
” بهار عشق مبارك ”
79/3/17