معبود من
معبود من كنار خيابان خفته است
بر بستري به سختي قلب تو
خواهش مي كنم
خوابش را
بر هم مزن
***
بگذار ماه بيايد
تا بر قله نگاه تو
رقصي كند
غمگين نباش
هميشه رهگذران شك مي كنند
كدام ماه
بر آستان آسمان تو
سر مي سايد؟
اينك منم به موئي بسته
اينك منم
سراپا خسته
اينك منم كه نمي دانم
كدام آفتاب
از انحناي تپه
تا مرا غروب كند
مي تابد؟
اينك منم كه نمي دانم
كدام ماه
بر آستان آسمان تو
مي خوابد؟
***
خوابيده اند ماه و ستاره
خوابيده اند
شب و ابر
خوابيده است
ازدحام خيابان
و در كنار كوچه كودك تنهائي
در خواب ماه را و آسمان و تو را
_ كه تنهائي _
تكرار مي كند
مرداد 70