بهار مبارك
درد و دود بغايت
آنچه نبايد بود بغايت
آنچه نبايد سرود بغايت
دلتنگي
به كوري چشم حسود بغايت
” بهار مبارك ”
***
سبزه به صحرا نشسته
هيبت سرما شكسته
سبزه سر از خاك مي كند بيرون
_ با _
از گراني بازار در شكايت
” بهار مبارك ”
***
قيمت لبخند را نمي دانم
بازار مردن اما
ارزان
40
نرخ نفرت
ارزان تر
دسته گلي مي كنم ازين حكايت
” بهار مبارك ”
***
داغ لاله
دوباره
دست نوازش كوتاه
دشنه از پشت
تا نهايت
” بهار مبارك ”
***
هرگز هنوز ترا نمي شنوم
مرا نمي شنوي
بهار را نمي شنوي
اگر به قصه هاي كودكيت دل مي بستي
از بهار
هزار قصه هست بگويم برايت
” بهار مبارك ”
اسفند 74