جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

خرچنگ

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 13, 2021

آیا می دانید چرا به این حیوان ” خرچنگ” می گویند؟ برای اینکه چنگ هایش بزرگ است و خر هم معنی بزرگ می دهد. بهمین دلیل حیوان کوچک دیگری خرگوش نام گرفته است، زیرا گوش های بزرگی دارد. مبحث نام گذاری را کنار بگذاریم و برویم سراغ داستان کوتاه ( نه بزرگ ) خرچنگ:

موسیقی علاوه بر آنکه احساس انسان را تحریک می کند،  البته بیشتر در جهت شادی ولی گاه هم احساس غم به انسان می دهد. البته فقط انسان نیست که تحت تاثیر موسیقی قرار می گیرد، بلکه بعضی از حیوانات هم نسبت به آن حساس هستند. حتی بعضی از آنها آواز می خوانند که معروف ترینشان بلبل و قناری است.

حیوانات دیگری هستند که از خودشان صدا در می آورند که این صدا برای انسان آزار دهنده است. از این گروه می توان الاغ را نام بر که مردم از صدای عرعر خر بیزارند. خر هم خودش این موضوع را می داند ولی از او فقط دو کار بر می آید، یا بار بری یا عرعر کردن. خر اگر چه می داند اسمش معنی “بزرگ” هم می دهد ولی خری بود که می خواست واقعا بزرگ شود و چون فقط بلد بود از خودش صدا در بیاورد، دوست داشت خواننده بزرگی شود. طوری که مورد توجه و علاقه انسان ها قرار بگیرد. هرچه تلاش کرد نتوانست، پس به این نتیجه رسید تا دنبال راه حل دیگری بگردد. بفرش رسید که ساز بزند.

صاحب این خر پیانوئی در خانه داشت. یک روز که همه به مهمانی به خانه دوستی رفته بودند و در خانه کسی نبود، خر به سراغ پیانو رفت. هر کاری کرد نتوانست با سم های بزرگش دکمه های کوچک پیانو را یکی یکی فشار بدهد و از آن آهنگی خارج سازد. او از تصمیمش برای نوازندگی دست بردار نبود. همه اطاق ها را جستجو کرد، بلکه سازی دیگر پیدا کند.

بالاخره در اطاق پسر صاحبخانه سازی را دید که پسر گاهی با آن آهنگ می نواخت. پسر گاهی با سازش از خانه بیرون می آمد و در حیاط ساز می زد. خر از شنیدن صدای موسیقی لذت می برد. البته اسم ساز را نمی دانست، تا اینکه روزی موبایل پسر که مشغول نواختن بود به صدا در آمد. پسر در جواب دوستش که پرسیده بود چکار می کند گفت چنگ می نوازد. پس خر اسم ساز را فهمیده بود. پس سازی را که در اطاق دیده بود می شناخت. همان چنگ بود. آنرا بر داشت و از اطاق بیرون آمد. گوشه ای نشست و سعی کرد نواختن پسر را بیاد بیاورد. همانگونه شروع به نواختن کرد تا صدای موزونی از آن برخاست. الاغ چنگ زن را به حال خودش رها می کنیم و به سراغ صاحبش که در خانه دوستش مهمان بود می رویم.

ظهر شده بود و آماده خوردن نهار بودند. میزبان به مهمان گفت این روزها مردم خیلی نیکوکار شده اند و بنا بر این من هم می خواهم در کار خیر شرکت کنم. آیا تو هم دوست داری در این امر خیر و خداپسندانه سهیم شوی؟ مهمان گفت من همیشه کار خیر می کنم. از جمله اینکه روزی سه بار گرسنه ای را سیر می کنم. میزبان گفت احسنت بر شما به چه طریقی این کار را می کنی ؟ به من بگو شاید من هم بتوانم انجام دهم.  پاسخ داد خیلی آسان است. شکم من روزی سه بار گرسنه می شود. با خوردن غذا او را سیر می کنم. بنا بر این غذا خوردن یکی از بهترین کارهائی است که از دست انسان بر می آید، تا کار خیری انجام داده باشد. در این صورت حتی حیوانات هم در کار خیر شرکت دارند. نهار را آوردند و همه دور میز نشستند و دسته جمعی در امر خیر شرکت کردند. این جماعت را به حال خود می گذاریم و به سراغ الاغ چنگ زن می رویم.

خر گوشه ای لم داده بود و چنگ می زد. مهارتش رفته رفته افزایش می یافت. صدای موسیقی زیبا در حیاط خانه بسیار بلند شده بود و کبوتران و کلاغها و گنجشک ها آمده بودند و روی شاخه ها نشسته لذت می بردند.عصر که اهل خانه از مهمانی برگشتند خر به نقطه ای رفت که دیده نشود و به چنگ زدنش ادامه داد. ساکنین خانه هم از این موسیقی خوششان آمد و در تعجب بودند و نمی دانستند نوازنده اش کیست.

این کار تا پاسی از شب ادامه داشت، تا خر مغلوب خواب شد. در خواب هم می دید که چنگ می زند . آنقدر در خواب خر چنگ زد که وقتی از خواب بیدار شد دید شکلش تغییر کرده و خیلی کوچک شده است. او تبدیل شده بود به «خرچنگ».

خرچنگ چون می دانست که از حالت خری خارج شده است و دیگر با جثه کوچکش نمی تواند برای صاحبش بارکشی کند، ماندن در خانه را جایز ندانست و آنجا را ترک کرد. در آن حوالی به گشت و گدار مشغول شد تا به رودخانه ای رسید. از فضای آنجا خوشش آمد و تصمیم گرفت همانجا بماند. بفکرش رسید که شنا یا بگیرد. خیلی زود و براحتی آنرا یاد گرفت و به جستجوی محیط زیر آب مشغول شد.

از دیدن ماهی ها لذت برد و علاقمند شد که در همانجا خانه ای برای خودش بسازد. با استفاده از جلبک ها خانه ای برای خود ساخت. سرگرمی اش دیدن ماهیان و حیوانات دریائی بود. سعی کرد دوستی برای خود پیدا کند . با قورباغه ای دوست شد و ساعت ها می نشستند و با هم گفتگو می کردند. با قوانین جامعه زیر آب آشنا شد. البته گاهی از آب بیرون می آمد و از ته مانده غذای مردمی را که لب رودخانه می نشستند می خورد. روزها درتنهائی گذشت. آرزو داشت که خرچنگی از جنس مخالف بتورش بخورد و از تنهائی بیرون بیاید. خدا هم تصمیم گرفت که خرچنگی از جنس مخالف برایش خلق کند. این کار صورت گرفت و در یک صبح که از خواب بیدار شد، مشاهده کرد که نزدیک به او خرچنگی خوابیده است. بسیار خوشحال شد. او را از خواب بیدار کرد و به او خوش آمد گفت. پس از یکی دو ساعت گفتگو، از حرفهای او نتیجه گرفت که از نظر جنسیت مخالف خودش می باشد. چون خیلی چشم و دل پاک بود تصمیم گرفت از راه قانونی با او ازدواج کند. از قورباغه ای که دوستش بود سراغ محضرخانه را گرفت و دست در دست خرچنگ دیگر به آنجا رفتند و بصورت رسمی و قانونی ازدواج کردند.  در مدت چند ماه صاحب فرزندان زیادی شدند و جامعه خرچنگیان بوجود آمد. حالا کمی در باره تغذیه آنها بدانید.

 خرچنگ ها به دليل داشتن پوست سخت و چنگال هاي بزرگي که در کنار پاهاي باريک خود دارند، تقريبا زشت و خشن به نظر مي رسند و آدم تصور مي کند همين که طعمه خود را بيابند، در چشم بر هم زدني آن را بلعيده و تمامش مي کنند.

اما همين موجود خشن که در حالت کارتوني خيلي هم بانمک به نظر مي رسد، در صرف غذا بسيار آرام بوده و همانند يک کودک مودب و با وقار، تکه هاي کوچکي از غذاي خود را با چنگال هايش جدا نموده و با طمانينه در دهانش مي گذارد.

جالب است بدانيد که خرچنگ ها همه چيزخوار هستند و از جلبک گرفته تا قارچ و باکتري در رژيم غذايي شان وجود دارد. اين موجودات سخت پوست بين گوشت يا ميوه هيچ تمايزي قايل نمي شوند و هر چه دستشان بيايد را مي خورند.

درباره آداب و فرهنگ آنها نوشتن، مطلب را طولانی کرده و از حالت داستان کوتاه خارج می سازد. بجای آن به موضوعی می پردازیم که برایتان جالب است. خرچنگی بود که خیلی با استعداد بود. در مدرسه زبان انگلیسی را کامل فرا گرفت و در درس ریاضی هم از بقیه همکلاسی هایش بسیار قوی تر بود.

علاوه بر اینها علاقه زیادی به طرح معما داشت. تعداد معمائی که طرح کرده بود بحدی زیاد شد که تصمیم گرفت آنها را در کتابی تحت عنوان “معماهای خرچنگی” چاپ و منتشر کند و در اختیار همه خرچنگ ها قرار بگیرد. چون بودجه کافی برای این کار را نداشت سراغ خرچنگ سرمایه داری رفت که در این کار او را کمک کند. ذکر تمام معماها مطلب را طولانی می سازد، پس به نوشتن یکی از آنها بسنده می کنیم. لطفا با دقت به معما توجه کنید ، ولی جوابش را بعدا” بخوانید :

معمای زیر یعنی چه ؟

sum sum sum = six

جواب معما:  

کلمه sum  وسط در زبان انگلیسی به معنی جمع ( + ) در ریاضیات است.

دو کلمه مشابه دیگر را فارسی/انگلیسی تشریح می کنیم.

حرف  s = س ، حرف  u = و ، حرف  m  = م

حالا بجای s+u+m معادل فارسی آنها راقرار می دهیم ، “س+و+م” سوم یعنی 3 می شود.

پس 3+3=6 که در انگلیسی six می شود.

پس : sum + sum = six

بنابرین : sum sum sum = six

خرچنگ قصه ما خیلی به ورزش علاقه داشت. ورزش های باستانی بویژه میل بازی کردن را دوست داشت. البته با چنگ های کوچکش نمی توانست میل را بر دارد و با آن ورزش کند. در گوگل جستجو کرد که راه حلی برای رفع مشکل خود پیدا کند. وقتی برای پیدا کردن راه حل به دنیای مجازی رجوع کرد، بفکر پیدا کردن و خرید میل مجازی افتاد. در فروشگاه های مجازی لوازم ورزشی میل مجازی را یافت و با پول مجازی آنرا خرید. از آنروز ببعد دوستش قورباغه می دید که خرچنگ دستهایش را بالا و پائین می آورد، یا دور سرش می چرخاند. نمی دانست که او سرگرم چه کاری است. زیرا میل مجازی را نمی دید. خرچنگ علیرغم اینکه چنگ های بزرگ و کلفتی داشت ولی صدایش خیلی کوچک و نازک بود. علاو بر این خیلی هم کم حرف بود. به این دلیل با قورباغه دوست صمیمیش خیلی کم حرف می زد. گاهی البته حاصل اندیشه هایش را به قورباغه می گفت. یک روز به قورباغه گفت حتما می دانی که همه حروف از قامت الف بوجود آمده اند. کمرش را شکسته اند تا حرف دال ساخته شود. آنرا کمانی کرده اند تا “ر” بشود. دو سرش را خم کرده اند و چند خال از بدن خود کنده اند و بجای نقطه اطراف آن گذاشته اند تا حروف ب، پ، ت، ث بدست آید. از این نقطه ها هم روی حروف دیگر گذاشته اند تا حروف ذ، ز، ژ، خلق شود. الف را به شکل کاسه ای کرده اند و نقطه ای هم اضافه نموده تا حروف نون بوجود آید. به چپ و راست و بالا و پائین خم کرده اند و حرف ی درست شده است. آنرا بصورت دایره در آورده اند تا حرف “ه” بشود. سرش را هم نیم دایره کرده اند تا شبیه عصا شود و بعد آنرا سر و ته کرده اند و اسمش را گذاشته اند “ل”. قورباغه گفت این موضوع را نمی دانستم.

روزدیگری از قورباغه پرسید که چرا حرف “م” مثل عصائی است که دسته اش را پیچانده اند و از حالت عصا بودن خارجش کرده اند؟ قورباغه گفت : م…م…م…  و جواب داد که قورباغه ها و خرچنگ ها دست و پای خوب و محرکی دارند و به عصا نیاز ندارند. پس کار خوبی کرده اند که عصا را به شکل “م” در آورده اند. در هر کار حکمتی است.

خرچنگ که زیاد اهل مطالعه بود و کتاب و نشریه های زیادی تهیه کرده بود. در نشریه ای خوانده بود که دو لک لک لاک پشتی را با استفاده از یک چوب به پرواز در آورده بودند. او هم که عاشق پرواز بود، سعی کرد از دو گنجشک برای این کار کمک بگیرد. با مطالبی که از خواندن کتابها فهمیده بود وردی را یاد گرفت که گنجشک ها با شنیدن آن ورد عاشق خرچنگ می شوند. روزی که دو گنجشک لب ساحل نشسته و از ته مانده غذاهای ریخته شده بر ساحل می خوردند، خرچنگ به نزدیک آنها رفت و ورد را خواند. گنجشک ها عاشق او شدند. وقتی به آنها گفت که در آرزوی پرواز است، آنها چنگ هایش را با دستان خود گرفتند و چند ساعت به پرواز در آمدند و او هم به آرزویش رسید.

حیوانات معمولا سالم هستند و از دیدن انسان های بیمار ناراحت شده، احساس همدردی می کنند. یکرو ز خرچنگ یکنفر را دید که سرما خورده و سرفه می کند. او هم برای همدردی سعی کرد سرفه کند ولی نتوانست. از مقابل گرمای خورشید دور شد و به زیر آب رفت، بلکه در اثر سرمای زیر آب سرما بخورد. مشاهده کرد که سرما به او نزدیک می شود. سرما را شبیه یک ساندویچ خوشمزه تصور کرد و خواست سریعا آنرا بخورد. دهانش را باز کرد ولی نتوانست آنرا در دهان بگذارد. در نتیجه از سرماخوردگی نجات یافت.

خرچنگ قصه ما غذای بی نمک را دوست نداشت. از قورباغه شنید که آب خلیج فارس نمک زیاد دارد و خیلی شور است. بفکرش رسید که او می تواند از این نمک برای شور کردن غذایش استفاده کند. از رودخانه پائین کوه دماوند که محل زندگیش بود راه افتاد تا به خلیج فارس برود. برای ما این سفر هزینه زیاد دارد. او را بحال خود می گذاریم، شاید در آنجا کسی او را ببیند و داستان کوتاهی از ماجراهایش بنویسد.

جواد شریفیان

اردیبهشت 1400

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *