بندگی عشق
“به بهانه ششصد سال حضور حافظ،”
آنچنان گفتی
که زمان مغلوب صدایت شد
و زیبائی
با کلام تو رخ نمود
***
نمایان شدی
چون اشعه خورشید
از پس شاخه های سر بهم آورده جنگل
جنگل زیباست
شاخه های جنگل زیبایند
اما
جلوه خورشید
بردل
بیشتر می نشیند
***
ترا هرگز در نیافته بودم
آنگونه که باید
علیرغم آن که همواره
چون آفتاب درخشیده بودی
و با من
مگر امشب
که کتابت را به دیگر گونه ای گشودم
تفالی غریب زدم
و اخگر خورشید بر دلم افتاد
بر برگ برگ جنگل شش صدساله
دشمن شدم
وقتی اشعه های ترا حجاب شدند
ولی حالا
بر برگ برگ این جنگل
عاشق هستم
چرا که محمل شعاع تو گشتند
چرا که عشق را سفارش می کردی
***
مستانه می آیم
بر آستانه و محراب عشق
و با ترنم غزلی از تو
گو هر غزل که باشد
و عشق را به عبادت می افتم
در مذهب تو
***
با معجز کلامت
من را
ما را
از نیرنگ و رنگ و ریب و فریب این روزگار
مصون بدار
12/8/67