جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

عابر خسته

نوشته شده توسط به تاریخ مارس 31, 2021

عابر خسته

کنار برکه ی راکد

 با شاخه ی سبزی به دست

 تا درختی

 که به سایه اش

….

….

پاییز آمد

***

 پاییز آمد

 تا برای عابر خسته

 پنجه ی دستام خشکیده ی چنار را

 بدوزد بهم

 تا شولایی مگر

برای خواب زمستانیش

***

 بانک رحیل و بیدار باش قافله سالار

 عابر خسته را نوید تنهایی می داد

 و ما اما

از ستیغ کوه سخن می گفتیم و تیزی تیغ و دستهای بسته

 و عابر خسته

 با خنجری آخته برنیام

 ***

 بهار و پاییز و زمستان

 –         بی تابستان پیرامونی که جهان را می سوزاند –

به آمدن و رفتن

 مشغول و پر هیاهو

 در تابستانی که

 عابر خسته دیگر نبود

 ***

 ای کاش عابر خسته

 من بودم

 6/6/1366

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *