تابستان که می آید
تابستان که می آید
فقط به فکر زمستانت باش
زمستان هم
به فکر تابستان
بیاد بیاور
مورچه های آدم نما
یا آدمهای کوچک مورچه قامت را
***
از پنجره جدا شو و به بالا رها تا به آسمان برسی
ببین که من
تو هم حتی
– برگ های زرد ریخته بر حواشی خیابانها را نمی گویم –
من و توهم حتی
از پر پروانه کوچکتریم
***
به همین سادگی که باور نمی توانی
اتفاق می افتد
….
اتفاق می افتد
حتی اگر نخواهی
و به ناگهان زیر پایت خالی می شود
تا بر زمین خدا بیفتی
البته
اگر سزاوارش باشی
***
حرف و حدیث مورچه های آدم نما و تابستان و اتفاق نیفتاده را
– که حتما” اتفاق می افتد–
بعدا” مرور کن
و حالا
دستت را به دستم بده
برای دوست داشتن
و بیاد بیاور
چند بار دلم را به دستت دادم
برای شکستن
***
تابستان دارد تمام می شود
به فکر زمستانت باش
زمستان هم
به فکر تابستان
….
پیش از آنکه ثانیه های عمر
سهمیه بندی شوند