جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

برای پروانه ها و مورچه ها

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

« یک »

چقدر
فرصت زیستن کم است

چقدر مجال درد کشیدن
از دستهای بد اندیشان زیاد

چقدر زود عوض می شوند
موجوات فسیل شده ای که به بازی پلیدی نشسته اند

چقدر و چندبار بگویم
دستهایم را نبندید
تا خودم طناب دار را به گلویم بفشارم

***

« دو »

خاطراتم از شب
انباشته تر می شود
جیب کاسبکاران و دروغگویان هم از حقارت
لبریز تر

***
آتشی ست
یا آشتی
یا عطشی
یا پرنده ای بنام عشق
که پرهایش را کنده اند

***

چقدر فرصت دارم
برای بیان آخرین کلام
که بر صفحه انشای کودکی
که آخر صف ایستاده است
« سه »
چقدر فرصت طلبم ، چقدر خود خواهم من
– فرصت طلبی در برابر اندیشه ای
– فرصتی برای گریختن ، که به جرم عشق در تعقیبش هستند
– فرصت طلبی برای حذف فاسله ها
– میان « ص » و « س »
– یا تقابل و آسمان و زمین

***

چقدر فرصت طلب هستم ؟
هنوز به دتبال فرصت کوتاهی هستم
تا بگویم:
هنوز به کیمیای دوست داشتن «پروانه ها و مورچه ها »
دلخوشم
« چهار »

از بیان این حدیث های تاریک
خسته ام

که کهکشان های نیمه روشن هم آن را
به خنده نشسته اند

مگر گردش گیج روزها و شبان
شادمانی آنان را
به سرگیجه ای مبدل کند

***
چقدر فرست از دستم رفت
تا بر این باور بنشینم :
که زمین
پوسته گردویی است
پیرامون هیچ
« پنج »

انگشت کوچکم
لای در نیمه باز و باریک این شب تاریک مانده است
فقط برای چند ثانیه
در را باز کن
تا انگشتم
کمی نفس بکشد

 

7-8-91

 

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *