گلابی
چند دا ستان کوتاه در باره چند حیوان از جمله اختاپوس ، لاک پشت و دولفین را حتما” خوانده اید. مناسبت دارد که به سراغ میوه ها برویم. اگر از گندم شروع کنیم تا به خربزه برسیم، میوه های فراوانی به شکل و اندازه های مختلف در میان این دو قرار دارند. پس یکی از زیباترین و خوش طعم ترین آنها را که گلابی است انتخاب می کنیم.
قبل از شروع داستان سئوالی را مطرح می کنم. چرا نام این میوه گلابی است؟ آیا گل درخت این میوه آبی است؟ چنین نیست. گلهای آن سفید متمایل به صورتی هستند. پس شاید منظور از این واژه گل آبی یعنی گلی از جنس آب است. شاید علت انتخاب این نام را کسی پیدا کند. حالا برویم به سراغ گلابی داستان.
روزی در میان باغی قدم می زدم. درختان میوه زیادی در آنجا بود. به همه توجه کردم. دیدم همه گلابی هائی که از شاخه ها آویخته اند افسرده اند. از یکی از آنها پرسیدم دلیل افسردگی شما چیست؟ پاسخ داد سه واقعیت تارخی ما را آزار می دهد. اول اینکه چرا قانونو گزاران بهشت، قانونی وضع کردند که طبق آن چیدن و خوردن سیب ممنوع است. و به همین دلیل آدم و حوا را از بهشت بیرون کردند. چرا بجای سیب ، گلابی را در قانون نگذاشته بودند؟ مورد دوم نیوتن کاشف قانون جاذبه است. چرا بجای اینکه زیر درخت سیب بنشیند و با افتادن یک سیب این قانون را کشف کند، زیر درخت گلابی ننشسته بود؟ در تاریخ آمده است که در حیاط خانه آنها دو درخت بود. یکی گلابی و دیگری سیب بود. مورد سوم که ما را افسرده کرده اینست که چرا یک شرکت سازنده کامپیوتر نام محصول خود را Apple یعنی سیب گذاشت و آن را Peach یعنی گلابی ننامید؟
البته از دو نفر راضی هستیم. اولی ادیسون کاشف لامپ الکتریکی هست و دومی کسی که مشغول نوشتن داستان کوتاه گلابی است. حالا اگر حوصله دارید برویم سراغ ادیسون و ماجرای اختراع لامپ.
ادیسون از میان میوه ها گلابی را خیلی دوست داشت. همیشه باید هنگام صبحانه، نهار و شام سر میز غذا گلابی وجود داشته باشد. وقتی بزرگ شد و چند اختراع کرد و به ثبت رساند، دلش می خواست اختراع بسیار مفیدی کند و آنرا بشکل گلابی بوجود آورد. مدتی شبها در فضای نیمه تاریک در کتابها جستجو می کرد تا نیازهای مردم را پیدا کند. خودش از تاریکی خیلی ناراحت بود و نیاز به روشنائی داشت. می دانست که مردم هم از تاریکی ناراضی هستند. پس به این نتیجه رسید که چیزی را اختراع کند تا به شبها روشنائی دهد. اول باید اسمش را پیدا کند سپس آنرا اختراع نماید.
ادیسون “لم” داده بود و برای اسم اختراعش فکر می کرد. چون لم داده بود حرف “ل” را روی کاغذ جلو دستش نوشت. دلش می خواست زود کارش را تمام کرده “استراحت” بکند. پس “الف” را هم روی کاغذ نوشت. با تاریکی داشت “مبارزه” می کرد. حرف “م” را هم نوشت. “پس” داشت به نتیجه می رسید. حرف “پ” را هم به سه حرف قبلی اضافه کرد. چهار حرف را بهم چسباند ، کلمه “لامپ” بدست آمد. پس اسم اختراع جدیدش را لامپ گذاشت.
هنوز شام نخورده بود. احساس گرسنگی می کرد. میوه مورد علاقه اش بیادش آمد. به حیاط خانه رفت و از درخت گلابی یکی چید و خورد و گرسنگیش کمی فروکش کرد. دوباره به اختراعش اندیشید و تصمیم گرفت آنرا به شکل گلابی بسازد. به چگونگی و جزئیات اختراع چون علمی و فنی است کاری نداریم. ادیسون را هم تنها می گذاریم تا دنبال بقیه اختراعاتش برای جامعه بشری برود..
یک روز در مجلسی چند نفر دور میزی نشسته و با هم گفتگو می کردند. روی میز سینی بزرگی پر از میوه بود. یک گلابی که کنار بقیه میوه ها نشسته بود بفکر افتاد که ممکن است او را بخورند. در این لحظات پایانی زندگی بیاد مادرش درخت گلابی افتاد. می دانست که در حیاط کدام خانه است. آدرس و شماره پلاک آن خانه را بخاطر داشت. طوری که کسی متوجه نشود از سینی پر میوه خارج شد و به همان آدرس رفت. باید پلاک شماره 77 را پیدا می کرد. پلاک یک خانه را دید که 35 بود. باید جلوتر می رفت یا به عقب برمی گشت؟ چون گلابی زیرکی بود و دید خانه ای که این پلاک را دارد در سمت راستش است ، با اندکی تفکر به این نتیجه رسید که باید بطرف جلو برود. البته اگر این پلاک سمت چپش بود باید برمی گشت. او قانون پلاک گذاری را قبلا با دقت روی پلاک ها، کشف کرده بود. حالا برای خوانندگان چگونگی حل این مسئله را روشن می کنیم. کسی که می خواهد کوچه یا خیابانی را پلاک گذاری کند، چه شمالی / جنوبی باشد و چه شرقی / غربی، و از هر طرفی شروع کند، اولین خانه یا مغازه سمت راست را پلاک 1 می گذارد و جلو می رود. پس پلاک های سمت راست اگر فرد باشند در حال افزایش هستند. اگر این پلاگ های فرد سمت چپ باشند در حال کاهش هستند. به عبارت دیگر کسی که دنبال یافتن پلاکی مشخص است و سمت راست او پلاکی فرد بود در جهت مامور پلاک گذار قدم برمی دارد. پلاک 35 سمت راست گلابی بود، پس باید به جلو می رفت تا به پلاک 77 برسد. اگر به دانش گلابی شک دارید، پس از خواندن داستان از خانه بیرون بروید و به افزایش یا کاهش شماره پلاک ها دقت کنید ، تا شک شما از بین برود. قانون پلک گذاری را گلابی نه در جائی خوانده و نه از کسی شنیده بود بلکه خودش از دقت روی پلاک ها، آنرا کشف کرده بود.
گلابی پس از رسیدن به خانه مورد نظرش از زیر در قل خورد و داخل خانه شد و رفت تا به مادرش رسید. تنه اش را بوسید و از آن بالا رفت و به یکی از شاخه هایش آویزان شد. مادرش هم از دیدن او بسیار خوشحال شد و هر دو منتظر ماندند تا خورشید از پشت دیوار پیدا شود و بر آندو بتابد، تا زیر نور خورشید با هم به گفتگو بنشینند. حالا این مادر و فرزند را بحال خود می گذاریم تا به گفتگویشان بپردازند.
گلابی از صدای قناری لذت می برد، ولی از اینکه او را درقفس محبوس کرده اند رنج می کشید. فکر می کرد اگر خودش را در قفس بگذارند بسیار آزرده می شود. البته اگر او را درقفس می گذاشتند، قفس را به شکل خودش در می آورد. پس برای اینکه دیگر قناری ناراحت نباشد، یکروز او را از قفس آزاد کرد. گلابی قورمه سبزی دوست نداشت ولی کله اش خیلی بوی قورمه سبزی می داد. هرگاه کسی برای خوردن به او گاز میزد به او می گفت که قلب قاتلی را در سینه تو گذاشته اند.
گلابی خیلی به نقاشی علاقه داشت. هرگاه که عکس گلابی می کشید، نقاشی اش شبیه لامپ می شد. هروقت که هوا رو به تاریکی می رفت و او می خواست لامپ برق را روشن کند، بی اختیار خودش را روشن می کرد. کسی نمی داند، شاید او و لامپ دوقولو بودند. زیرا بسیار بهم شباهت داشتند. گلابی کمیاب ترین میوه ها را دوست داشت. آناناس، کیوی، جوز هندی و ….. آرزو داشت که با آنها ازدواج کند و میوه فوق العاده نادری بوجود بیاورند تا موضوع جدیدی برای زیست شناسان باشد.
چند سال از دیدار گلابی و مادرش گذشت. در این فاصله گلابی به دبستان رفت و دبیرستان و سپس دانشگاه. در دانشگاه دکترای جامعه شناسی گرفت. در مجمعی که برای بررسی جوامع و قبیله های مختلف تشکیل شده بود، سخنرانی پرمحتوائی کرد. در خاتمه سخنرانی مطلبی گفت که میوه های مختلف بسیار خوشحال شدند. او درباره گل و گیاه گوشتخوار سخن گفت. دکتر گلابی به جنایتی که انسانها یا دیگر جانداران انجام می دهند اشاره کرد. گفت این گروه قاتل هستند، چون با خوردن میوه ها آنها را بقتل می رسانند. در هیچ محکمه هم مورد قضاوت، محکوم و مجازات نمی شوند. حالا از میان جامعه گیاهان گلی به خونخواهی از این قاتلین برخاسته و آنها را برای جبران اعمال جنایت کارانه می خورد، یعنی بقتل می رساند.
حالا که داستان گلابی به آخر رسیده به چند مورد از خواص او که برای انسان مفید است توجه کنید:
چه کسی گلابی های آبدار و شیرین را بخصوص در تابستان دوست ندارد ؟ گلابی میوه ای آبدار و خوشمزه است که اضافه کردن آن به سبد تغذیه، می تواند به کاهش وزن کمک کند. گلابی سرشار از فیبر است و اثر خنک کنندگی بسزایی دارد و آنتی اکسیدان هایی که در گلابی وجود دارد، به مبارزه با بسیاری از بیماری ها و مشکلات کمک می کند و ایمنی بدن را افزایش می دهد.
همچنین حاوی محتوای بالا از مواد مغذی و مواد معدنی هست. هر روز باید یک عدد گلابی مصرف کنید تا از مزایای سلامتی بخش آن بهره مند شوید. آب تازه میوه گلابی برای به دست آوردن بهترین نتایج مصرف می شود.
گلابی سرشار از ویتامین و مواد معدنی است . ویتامین C، ویتامین Kو مس موجود در آن ، علیه رادیکال های آزاد که به سلول های بدن آسیب می رسانند، مبارزه می کنند.
یکی از بهترین خواص گلابی فیبر موجود در آن است و فیبر باعث کاهش کلسترول در بدن می شود و در نتیجه از بیماری های قلبی محافظت می کند. مصرف روزانه ی گلابی می تواند خطر سکته مغزی را تا ٪50 کاهش دهد.
میزان بالای فیبرِ موجود در گلابی، سلول های سرطانی را مهار می کند و از بین می برد و از سرطان روده ی بزرگ جلوگیری می کند. مصرف یک گلابی در روز می تواند تا ٪34 از سرطان پستان در زنان پس از یائسگی جلوگیری کند.
با وجود این که گلابی کمی شیرین است، با شاخص گلیسیرین پایین و فیبر بالا به کنترل سطح قند خون کمک و از دیابت جلوگیری می کند.
برای حفظ سلامت استخوان ها و جلوگیری از پوکی استخوان، بسیار مهم است که pH بدن را حفظ کنیم و مقدار توصیه شده ی کلسیم را در روز مصرف نماییم .
گلابی به راحتی با اثرات خنک کننده ای که دارد، تب را درمان می کند.
در طول تابستان، تنگی تنفس به دلیل گرما در کودکان و بزرگسالان بسیار معمول است. بنابراین توصیه می شود که در طول روزهای گرم گلابی مصرف کنید.
از مخلوط گلابی و عسل می شود ماسکی ساخت و بصورت زد که باعث طراوت و شادابی پوست صورت می شود.
1400/2/30