جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

اختاپوس

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 6, 2021

” با یاد سریال جالب تلوزیونی اختاپوس  پرویز صیاد با شرکت صادق بهرامی ، نوذر آزادی ، سیروس ابراهیم زاده و …. “

حتما شما هم کلمه “اختاپوس” را شنیده اید. چرا می گویند اختاپوس؟ چون این جانور هشت پا دارد یعنی ” اکت ”  و اگر نه پا داشت می شد ” نوناپوس ” ، به همین دلیل است که نوشتن داستان اختاپوس آغاز شده است.

برای هر کاری که جنبه اقتصادی دارد ، اول باید در جبیب هایتان خوب بگردید که چقدر در آنها پول هست . من به دلیل کم پولی ، همیشه با مشکل مواجهم . چند ماهی است که    می خواهم ” کرونا ” بگیرم ولی نمی توانم. زیرا قیمت هر یکدانه ویروسش به پانزده هزار و هشتصد تومان رسیده است. لابد می پرسید ” تومان ” یعنی چه ؟ جوابم این است که قبل از اختراع سکه یک ریالی ، همه دور کاغذی بنام ” تومان ” مثل آفریقائی ها می رقصیدند.

راستی چرا همه قاره ها اسمشان با ” آ ” پایان ی گیرد؟ مثل آمریکا ، آسیا ، آفریقا ، اروپا و استرالیا . بعضی کشورها هم همینطور مثل اسپانیا ، زامبیا ، کانادا ، کوبا ….

داشتم پاهای اختاپوس را نگاه می کردم. پای اولش را خیلی دیدم. حالا می روم به سراغ پای دوم.

خیلی پیش می آید تابلوئی را که شبی به دیوار آویزان کرده ای کمی کج باشد. مطابق دانشی که در تمام سالهای تحصیل کسب کرده ای به یک نتیجه منطقی می رسی. فردای همان شب چند عمله و بنا را با مزد کافی استخدام می کنی تا پی یک طرف خانه را کوتاه کنند که سراسر خانه کج شود و در نتیجه تابلو آویخته به دیوار راست و قائم شود. البته یک راه آسان تر و کم خرج هم داریم. آنهم این است که سرت را کمی کج کنی تا تابلو را بصورت قائم ببینی.

مسئله کجی تابلو به خوبی و خوشی حل شد. حالا برویم سراغ پای سوم اختاپوس. مثل اینکه یک دانه قل به آن چسبیده است. خوب است که فقط یک دانه بود و یک مشت قل نبود. البته می توان بجای ” قل ” واژه ” خل ” را گذاشت که می شود ” مشت خل ” یعنی یک مشت دیوانه. خوب داشتیم از یک مشت قل می گفتیم. اگر جای ” ق ” و ” ل ” را عوض کنیم می شود ” مشت لق ” که با چسباندن دو حرف وسط واژه ” مشتلق ” بدست می آید که مژدگانی معنی می دهد. خیلی خوب شد . پای سوم اختاپوس برای ما ” مژدگانی ” آورد.

پای چهارم اختاپوس ما را به نیمه راه می رساند. چرا می گویند ” هشت پوس ” ؟ عربها هم چون حرف ” پ ” ندارند لابد به آن می گویند ” هشت بوس ” یا ” اکتابوس ” که این هم بی معنی است و باید می گفتیم هشت بوسه.

مثل اینکه اختاپوس همه جا خیلی سرک کشیده و ریشه دوانده است . حالا برویم سراغ خروس لاری. فردا صبح خروس لاری زیاد سرو صدا می کند تا بعضی ها یادشان بیاید دیشب خواب دیده اند که اختاپوس می رقصید. آن هم با همان هشت پای لاغر.

راستی یاد موضوع دیگری افتادم  .نمی دانم که مار زنگی ماری است که هر ساعت زنگ می زند یا زنگ می زند مثل آهن و فلزات دیگر و بر اثر رطوبت لایه ای از زنگ سطحش را می پوشاند. مار را کنار می گذاریم تا به مور برسیم . موری که رنگش بور است یا سیاه. البته مور چه بور یا سیاه باشد ” چه ” که آخرش آمده بخاطر کوچک بودن است یعنی مور کوچک. مثل بازیچه یعنی بازی کوچک ، کلوچه یعنی کلوای کوچک ، کوچه یعنی کوی کوچک ، تربچه یعنی ترب کوچک ، پاچه یعنی پای کوچک ، صندوقچه یعنی صندوق کوچک ، قالیچه یعنی قالی کوچک ، طاقچه یعنی طاق کوچک و …… خوب مورچه چه زرد باشد چه سیاه بیشتر وقتها کارگر است. پس ادامه داستان از زبان مورچه کارگر است :

صبح که از خواب بیدار می شوم بی آنکه لباسی بپوشم راه می افتم. پاهایم هم بی کفش است. به دیوارها نگاه می کنم و سعی دارم از آنها بالا روم. بیشتر وقتها دوست دارم از بین کاشی ها عبور کنم. وقتی به انتهای یک کاشی رسیدم به سمت چپ یا راست می پیچم و پیاده روی ام را ادامه می دهم. هیچکس سر راهم نیست. یادم می آید که از کودکی دنبال حبه قند می گشتم. حالا هم همین احساس را دارم . گاهی هنگام پیاده روی حیواناتی را می بینم که طول قدشان از یک کیلومتر هم بیشتر است. آنها تا حالا بسیاری از افراد فامیل یا دوستانم را زیر پا لگد کرده و بقتل رسانده اند. این موجودات فضائی و بزرگ تمام شهر را خط کشی کرده اند. فقط می شود در بین فاصله کاشی ها یعنی این خط کشی ها به جلو یا عقب رفت. گاهی برادری ، خواهری  یا دوستی از روبرو می آید و فقط چند لحظه فرصت هست که با آنها دست بدهیم و احوالپرسی کنیم. البته همانطور که می دانید ما مورچه کارگر هستیم و بیشتر وقتها باری بدوش داریم. یا دانه ارزنی است یا دانه شکری یا کمی آرد.

ما بعضی اوقات خواب می بینیم . یکبار خواب هیولائی را دیدم که هشت پا داشت. فردا هنگام صبحانه از پدرم پرسیدم که تا کنون  آنرا دیده است و اسمش را می داند. گفت یکبار او را دیده ام ولی اسمش را نمی دانم. اما آن حیوانهای یک کیلومتری اسمش را می دانند و داستانش را هم می نویسند. داستان مورچه ما را به آخر پای پنجم اختاپوس رساند.

مورچه کارگر را بحال  خودش بگذاریم که تا هر وقت دلش می خواهد بارکشی کند.

برویم سراغ اختاپوس خودمان. راستی اینها هرگز دلتنگ می شوند یا گشادبازی می کنند؟ گشادبازی بس است. اصلا گشادی بد است و تنگی بهتر است. حالا فرقی نمی کند چه دل تنگ باشد چه پیژامه و چه غروب. اصولا تنگ غروب گاهی باعث گشاده روئی می شود. ملاحظه کردید چقدر تنگی و گشادی با هم همخون هستند. البته متاسفانه هم قافیه نیستند. تنگ با رنگ ، سنگ ، زرنگ و جفنگ هم قافیه است ولی گشاد با قباد ، جواد و مواد. حالا که به مواد رسیدیم باید دنبال تزریقاتی برویم تا کمی مواد به ما تزریق کند. تزریق هم با حریق هم قافیه است و حریق هم یکباره شروع می شود ، بدون اینکه کبریت در دست داشته باشی. داخل جعبه کوچک کبریت در حدود چهل چوب کبریت است. بیشترشان هنوز نسوخته اند. خیلی کوچک و لاغر هستند و اگر بتوانی آنها را چاق و بزرگتر تصور کنی چماق می شوند. عصا هم می شوند. خیلی بزرگتر تیر چراغ برق می شوند. تیر چراغ برق  نه فقط باعث روشنائی کوچه می شود بلکه از آن می توانی بالا بروی و به پشت بام برسی. آنجا یادت می آید که نمی دانی چکار می خواهی بکنی که اینهمه با زحمت مثل اختاپوس خودت را به پشت بام خانه رسانده ای. این هم از پای ششم اختاپوس.

مدتی است در خانه مانده ام و به پای هفتم اختاپوس نگاه می کنم. از این وضعیت لجم گرفته. دوست دارم بروم میان کوچه و خیابان. سنگی پیدا کنم و با پا به آن بزنم و پرتش کنم به سمت شما. این سنگ را بردارید و لج کردن مرا بخاطر آورید و به دنبال سنگ بگذارید تا بشود سنگ لج . حالا “گ” و “ل” را بهم بچسبانید تا بشود ” سنگلج ” . جائی که تا کنون نرفته ام. ای کاش زمانی که فردوسی شاهنامه را می نوشت من هم پیشش بودم و می رفتم به دیدن جنگ رستم و افراسیاب یا رستم و اکوان دیو.

امشب چند موضوع ذهنم بخودش مشغول کرده است. هرچه ستاره های آسمان را می شمارم یکی کم می آید، یکی زیاد. ستاره ها بی دلیل می درخشند. مثل طفلی که بدون آنکه بداند به چه دلیل، می خندد. آسمان هم هیچ ابر ندارد و قرص ماه مثل قرص آسپیرینی که تاریخش گذشته ، درد سرم را از بین نمی برد. نمی توانم چرت بزنم. فقط چرت و پرت می گویم تا پای هشتم اختاپوس از مقابل نگاهم مخفی شود.

مدتی است وقتی که به خیابان می روم می بینم همه مردم ماسک زده اند. پارچه کوچکی دهان و بینی شان را مخفی کرده است. این کار برای نگرفتن ویروس کرونا است از دیگران یا ندادنش به آنها. بگذار ماسک جلو دهانشان باشد تا نتوانند حرف های بیهوده بگویند و جلو بینی شان باشد تا نتوانند تنفس کنند و بمیرند. آدمهائی که حرف می زنند و نمی میرند حتما موجوداتی فضائی هستند. هم دم دارند هم شاخ. دم آنها مثل دم گاو است و شاخ آنها مثل شاخ بزغاله. این هم از عجایب هشت گانه است ، مثل پای نهم اختاپوس.

برویم سراغ یک استاد. استادی ناگهان در میان کوچه افتاد. استاد از کوچه می گذشت و بیادش افتاد شعری را معنی کند. چه از رودکی سمرقندی باشد یا از آبی داغ و چون قند شیرین که به آن می گویند قنداغ. بلند شد و دکمه کتش را بست و به راه افتاد. فرقی نمی کرد که بسوی جنوب شرقی باشد یا شمال غربی. همه جا گشت ، سپس زیپ دهانش را کشید و بگوشه ای مثل گدائی نشست و بفکر فرو رفت. فکر کرد چرا کلمات را درست تلفظ نمی کنند. بجای اینکه بگویند نصف بدنش را با ساطور بریده اند و شده نصفه تن ، حروف ص و ف را تغییر می دهند و می شود نسبه تن . عربستان سعودی رفته ها هم آنرا تغییر می دهند تا بشود نسبتا”. استاد و افکار عجیب و غریبش را کنار می گذارم و به فکر پای دهم اختاپوس می افتم.

راستی اسم بعضی شغل ها خنده دار است. درست است که عطاری یعنی عطر فروشی و حمالی یعنی حمل کردن و باربری و کفاشی یعنی کفش دوزی ولی اگر بر این منوال جلو برویم بقالی یعنی بغل کردن ، بزازی یعنی بزچرانی ، نجاری یعنی نجر کردن ، خرازی یعنی خرز کردن ، خراطی یعنی خرط و پرط کردن و کلاشی یعنی کل کل کردن. این اراجیف از فرهنگنامه اختاپوس استخراج شده است . این هم پای یازدهم اختاپوس.

حالا اگر حوصله دارید بیائید کمی دانش خود را بالا ببریم. البته نه مثل نردبان بلکه مثل خورشید در آسمان. چرا می گویند هفت آسمان یا هفت طبقه زمین یا هفت قدم به حضرت عباس قسم یا رنگین کمان هفت رنگ دارد یا عجایب هفتگانه. هفته هم که هفت روز دارد. سفره هفت سین را هم باید یاد همه تان باشد. چرا از بین همه اعداد چسبیده اند به عدد هفت و سر بقیه اعداد بی کلاه مانده است. از جمله  عدد دوازده که الان به پای دوازدهم اختاپوس رسیده ایم. البته این یکی سرش بی کلاه نمانده است زیرا به سال دوازده ماه داده اند.

قرار بود دانش خود را بالا ببریم. بیائید کمی به شکل حروف و تعدادشان توجه کنیم. به حروف C و G دقت کنید که در فارسی صدای “ک” و “گ” دارند. حالا در اینجا یک نکته جالب می بینیم. C و G شبیه به هم هستند که به دومی یک خط اضافه شده است . همینطور هم “ک” و “گ” مثل هم هستند که به دومی هم یک خط اضافه شده است. مثل اینکه دانش ما کمی بالا رفت. اختاپوس هم پای سیزدهم خود را کمی بالا کشید.

تا کنون اندیشیده اید که بهترین سال قرن چه سالی است؟ بهترین ماه سال چه ماهی است؟ بهترین روز ماه چه روزی است؟ بهترین ساعت در 24 ساعت را من می دانم. ساعت ده و ده دقیقه است. بهمین دلیل ساعت ده و ده دقیقه را در تبلیغ ساعت میان روزنامه ها و مجله ها می گذارند. در این ساعت عقربه های حالت پرنده ای هستند که بالهایش را باز کرده تا بسوی آسمانها پرواز کند. شاید هم پرنده ها زمان سرشان می شود و می تواند ساعت را درک کنند. پس پرنده بالهایش را روی ساعت ده و ده دقیقه میزان کرده است تا ما در این ساعت به پای چهاردهم اختاپوس خیره شویم.

چطور است دوباره دانش خود را افزایش دهیم. به شکل و تعداد حروف و اعداد از زاویه ای دیگر نگاه کنیم. بیائید ریاضیات را ضربه فنی کنیم. من عقیده دارم که دو عدد 7 و 8 فارسی با هم برابرند. زیرا شکل هم هستند و با هم تقارن محوری دارند. دو عدد شش و نه انگلیسی نیز هم شکل هستند ، پس با هم برابرند و تقارن مرکزی دارند. حالا موضوع دیگری را بررسی کنیم . بعضی کلمات تعداد مشخصی دارند. مثلا سه “بیل” داریم و دوتا یا چهار تا نداریم و می گوئیم “سبیل”. سی “مین” داریم نه چهل تا و می گوئیم “سیمین”. سی “نما” داریم نه بیست تا و می گوئیم “سینما”. سی “ما” داریم و میگوئیم “سیما” . شش “لیک” داریم نه پنج تا و می گوئیم “ششلیک”. در اینجا مناسبت دارد که نکته دیگری هم اضافه شود. شهرستان لار فقط یکی نداریم بلکه دو لار داریم که آنها را کنار هم قرار می دهیم تا بشود دو لار و “دلار” می خوانیمش. پاهای اختاپوس هم تا حالا شده پانزده پا و “پانزده پوس” می خوانیمش.

در بخش پای ششم اختاپوس از حریق گفته بودم. حالا یاد سیاوش افتادم که از آتش عبور کرد. یاد آوری سیاوش و آتش موضوع دیگری را بخاطرم آورد. یاد آب افتادم که آتش را خاموش می کند و برای انسان فواید زیادی دارد. پس آب بسیار سود آور است. بنا بر این آب سود آور مولد اسم “سودابه” است. ملاحظه می کنید ورزش پرش ما خیلی خوب شده است. از پای ششم اختاپوس پریدیم به پای شانزدهم.

ساعت دیواری ما مدتی است که خوابیده است. رفته میان رختخواب من و نه زنگش بلکه خرناسه اش تا آسمان هفتم می رسد. واقعا” چرا فقط هفت آسمان داریم و دوازده تا نداریم؟ به اندازه ماه های سال. سال هم دو نوع داریم سال شمسی یا خورشیدی و سال قمری که قمر هم به معنی ماه است. یعنی خورشید و ماه در اوج آسمان تا کنون هیچ کاری نکرده اند بلکه فقط تقویم سال اختراع کرده اند. شاید اگر سیاره ناهید هم به زمین خیلی نزدیک بود و بزرگ دیده می شد ، برای ما سال ناهیدی اختراع می کرد. راستی خورشید که اینهمه بزرگ است می تواند پای هفدهم اختاپوس را ببیند؟

حالا بیائید کلمات هم قافیه را کنار هم بگذاریم. کلمات مشت و کشت و پشت و درشت. درشت گفتم ؟ کوتاه می آیم و ریز می شوم و تمیز. مثل اختاپوسی که رفته حمام و ایستاده زیر دوش تا پاکیزه شود و تمیز. البته چون پاهایش صابونی است گاهی لیز می خورد . همه پاها حتی پای هیجدهمش هم تمیز شده اند.

خیلی خوشحالم که از اختاپوس بزرگتر هستم. اگر از او کوچکتر بودم مرا لقمه چپش می کرد. یادم افتاد که نهاوندی ها به بزغاله می گویند چپش ( CHAPOSH ) . داشتم می گفتم اختاپوس مرا لقمه چپش می کرد ، مثل قورباغه. حالا چرا بجای اینکه به سراغ قورباغه بروم رفتم سراغ اختاپوس؟ والا خودم هم نمی دانم فقط می دانم تا الان نوزده تا ازپاهایش را شمرده ام.

دانشمندان زیست شناس تحقیقات مفصلی درباره اختاپوس کرده اند و به این نتیجه رسیده اند که منشاء گیاهی دارد. با پیاز هم خانواده است. همانگونه که پیاز چندین پوست دارد این گیاه هشت پوست داشته است. بنا بر این نامش اکتاپوست بوده است که ” ک ” تبدیل به “خ” شده و “ت” هم حذف شده و واژه “اختاپوس” درست شده است.

البته من گمان می کنم اختاپوس از سیاره دیگری به زمین آمده است. سیاره ای که واژه هائی خاص برای اعضاء بدن داشتند. از جمله اینکه این مردم برای عضوی که با آن راه می رفتند بجای کلمه ” پا” از ” پوس” استفاده می کردند. به همین دلیل کلمه ” اکتاپا ” به ” اختاپوس ” مبدل شد. آنها خیلی با ما فرق دارند. از جمله اینکه بجای جدول ضرب ” جدول تقسیم ” دارند.  در اینجا جدول تقسیم آنها را می گذارم تا ببینید. البته از جدول ضرب ما کمی سخت تر است.

جدول تقسیم سیاره اختاپوس

جدول تقسیم آنها می شود پای بیستم اختاپوس.

اصلا نمی دانم اختاپوس چه احساسی دارد و روزگارش را چگونه می گذراند. آیا خوشحال است که اختاپوس است و نوناپوس نیست؟ یا می خواهد با آدمهای بیکاری مثل من “اخت” شود ، تا اسمش را بگذارند اختاپوس. “پوس” بیست و یکم او را هم دیدم . بروم سراغ “پوس” بعدی. اما یادم باشد همیشه یک قیچی دم دستم باشد تا با آن پاهای اختاپوس را قیچی کنم تا بیشتر از این مرا به هرجائی که دوست دارد نبرد.

تا الان تعداد پاهای اختاپوس بیست و یکی شده و دارد به بیست و دو هم می رسد. اینطور که جلو می رود تعداد از صد تا تجاوز کرده و ممکن است به هزار تا برسد. بهمین دلیل اصلا بهتر نیست بجای “اختاپوس” بگوئیم “هزارپا”.

کاش زمانی که قانون طلاق را ثبت می کردند و قباله اش را به دفترخانه ها می سپردند من و همسرم بانو اختاپوس آنجا بودیم. سریعا” اختاپوس را طلاق می دادم . شاید دوشیزه کرم ابریشم یا کرم کدو یا کرمک که نهاوندی ها “کرمیجه” می خوانندش به تورم می خورد و می توانستم حد اقل به مدت یک قرن از دست اختاپوس خلاص شوم. حالا که به اینجا رسیدیم لازم است برایتان بگویم وقتی گفتم خلاص شوم ، دیدم خلاص و تماس و مماس و اسکناس و ساس دارند با هم می رقصند و می خوانند ” ماس ماس کنگر ماس – ماس ماس کنگر ماس – آخر قصه اینجاس “.

1399/12/12

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *